موضوعات
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۵۴۱٫۶۰۱ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۳ نفر
تعداد یادداشت ها : ۱۱۴
بازدید از این یادداشت : ۲٫۱۴۲

پر بازدیدترین یادداشت ها :
<p class="MsoNormalCxSpFirst" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">معرفی کتاب</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">نام کتاب: <b><i>حافظ به گفتۀ حافظ</i></b> – یک شناخت منطقی</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">مؤلّف: دکتر محمد استعلامی</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">ناشر: انتشارات نگاه، تهران، 1386، 200 ص</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><i><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "></span></i></b></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از مقدّمۀ کتاب درمی یابیم که مؤلّف دانشمند، پیش از این، <b><i>درس حافظ</i></b> را با هدف آموزش تمام غزلهای خواجه، نگاشته است و هدف از تألیف کتاب حاضر، عنایت به نیاز خوانندگانی بوده است که خواستار سیری در دنیای بیکران حافظ، در مدّتی کوتاهند، و کتاب به زبانی است که می توان آن را «حافظ برای همه» خواند. در مقدّمۀ دو صفحه یی کتاب، از گروهی از حافظنامه ها و حافظ پژوهان یاد شده است. کتاب در پنج بخش است:</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">شیراز عصر حافظ</span></b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "> (صـ 13-30)</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">عنوان نخستین فصل کتاب، «شیراز عصر حافظ» است.اندیشۀ مؤلّف پروازکنان به فضای شیراز قرن هشتم می رسد، و هوای نشستن زیر شاخه های درختان نارنج دارد و در عالم خیال، پای صحبت حافظ می نشیند. او غمی را می بیند که بر دل حافظ سنگینی می کند و از تباهی جامعه، درونی پر از فریاد دارد، جامعه یی که تصویر تباهی آن را در لابلای غزلهای حافظ می بینیم، جامعه و مردمی که عبید زاکانی در میان آنها، و به زبان خود آنها، از تباهی دین و اخلاق و از بیماری روح انسان سخن می گفت.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">سخن از شاه خوش خیال عصر، شاه شیخ ابواسحق به میان می آید، که هوای ساختن ایوان مدائنی در دروازۀ استخر داشت، و می خوانیم که چگونه با یک گردش چرخ نیلوفری در 757 هـ.قـ. بساط آن شاه خوش خیال برچیده شد و «محتسب شاه» ریاکار، مبارزالدین، به نام دین، به آزار خلق آغازید.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در همین فصل از «کلو»ها می خوانیم؛ کلوها، یا کلانها، یعنی کلانترهای محلّه، ماجراجویانی مطیع شاه، ولی هرآن آمادۀ نفاق و عصیان.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از فراوانی ابواب خیر می خوانیم و از موقوفات مدارس و خانقاهها و از درآمد آنها که به جیب شیخ خانقاه و فقیهی می رفت که چون مست بود، فتوا می داد که می حرامست و حافظ می افزود که ولی بهتر از مال وقف؛ و از واعظانی می خوانیم که حافظ درآنها دروغ و ریا می دید. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در این میان به نام پرهیزگاری وارسته، قوام الدین عبدالله می رسیم که برخی از او به صفت استادِ حافظ نیز یاد کرده اند. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">باز از شیراز با هفده محلّۀ آباد می خوانیم، و از نعمتهای فراوان در بازارهای آن که به بازارهای دمشق و بغداد همسری می کرد. شهری آباد با نُه دروازه و برجهای نگهبانی، باغهایی آباد برگرد بارو و پنج نهر. با مردمی خوش روی که دل از ابن بطوطه می ربوده اند. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در همین فصل، نویسندۀ دانشمند یاد مجدّدی از عبید زاکانی دارد، که <b><i>اخلاق الاشراف </i></b>او، این اثر بی مانند در زبان فارسی، را با آثار ولتر در ادب فرانسه و کتاب <b><i>شهزاده</i></b>، اثر نیکولو ماکیاولی، در ادب ایتالیا، مقایسه می کند. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در پایان این فصل به کوچۀ رندان می رسیم و معانی و تعبیرات رند را با شواهد آن<span style="mso-spacerun: yes">  </span>درمی یابیم، که مؤلّف اشاره می کند که در فصل سوم باز به این معنی خواهد پرداخت. در پایان این فصل فهرست 19 شماره از مآخذ به تفصیل آمده است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از سرگذشت حافظ</span></b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "> (صـ31-71)</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در این بخش به این واقعیت اشاره می شود که در بارۀ بسیاری از بزرگان تاریخ سرگذشت نوشته شده در زمان خودشان نیست و اگر هست، چندان اعتباری ندارد. در باب حافظ نیز برخی، به ذوق خویش، مطالبی افسانه وار نوشته اند، که در تذکره ها آمده است. روایتهای تذکره ها را از هشتاد سال پیش، پژوهشگرانی چون علاّمه قزوینی و فروزانفر نقد کرده و سستی آنها را باز نموده اند؛ مثلاًاینکه شاخ نبات معشوقۀ حافظ بوده باشد، در حالیکه مقصود حافظ از شاخ نبات و اجر صبر، تفکر و عبادت و سیر معنوی بوده است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">دکتر استعلامی بحق پیشنهاد می کند که " اگر می خواهید سیمای درستی از حافظ در ذهن خود داشته باشید، و از سرگذشت او نکته هایی بدانید، که حافظ را به شما بشناساند، به دنیای بی کرانۀ سخن او سفر کنید". </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از سخن حافظ درمی یابیم که او حافظ قرآن بوده است. از قیل و قال مدرسه و بحث کشف کشّاف نیز سخن می گوید. نیز از گل و بهار و از عشق – عشقی که بسته به این جهان خاکی نیست. و از صوفی و مدرسه و خانقاه می گوید. در برابر زاهدان و صوفیان ریاکار از عارف و سالک می گوید و از پیر مغان.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از موسیقی می گوید و از سخنش درمی یابیم که موسیقی را می دانسته است. از کوی میفروشان می گوید و از ترسابچۀ باده فروش و دیر مغان.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">باز از تنها سفرش به اصفهان یاد می شود. از فراق و غربت سخن می گوید؛ غربت از محبوب این جهانی نیست، بلکه او غریب روزگار خویش است؛ غربتی چون غربت حلاّج و شیخ اشراق و عین القضاة</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از باغ و خانه و زندگی خویش یاد می کند. از شمشاد سایه پرور یعنی فرزند و نازنین پسر خویش ، یوسف عزیزش، که جوانمرگ شده است.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظ مکرّر از یار سفرکرده یاد می کند. دلیلی نیست که این یار سفرکرده را مرد جوانی بدانیم. با توجّه به اینکه ابن بطوطه گواهی می دهد که زن، در شیراز عصر حافظ، در حجاب بوده، اما زندانی خانه نبوده، چرا این یار سفرکرده را همسر یا معشوقۀ حافظ ندانیم؟ با توجه به اینکه حافظ خود می گوید که معشوق را هشیار و شوخ و نکته گوی و شوخ می پسندد.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از لولی شنگول سرمست نیز یاد می کند که مؤلّف دانشمند، لولی را با قید احتیاطِ «ظاهراً» مترادف کولی و کولی را صورتی از صفت نسبی کاولی<span style="mso-spacerun: yes">  </span>یا کابلی دانسته است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظ زهد را بیشتر با لحن طنز به کار می برد، و «قصّۀ زهد دراز من» یکی ازطنزهای رندانۀ حافظ است. دکتر استعلامی یکی از زیباترین نقشهای آفرینش – محبوبۀ حافظ – را چنین مشاهده می کند:</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">بالابلند عشوه گر نقش باز حافظ، با چهرۀ گندمگون یعنی سبزه، با موی سیاه و خال سیاه و با چشمان خوشِ کشیده اش دل حافظ را دیوانه می کند و زیر لب می گوید" دیوانۀ کیست؟" حضور این سبزۀ دلفریب، با شیرینی عالم، در زندگی حافظ واقعیت داشته است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">دکتر استعلامی در بیان اینکه گروهی از حافظ پژوهان، برخی از غزلهای حافظ را مدیحه شمرده اند، می نویسد: ... در دیوان او بسیاری از غزلهایی که به مدح می انجامد، آن بیت مدحش با حال و هوای غزل بیگانه است، و انگار که آن بیت را، دریک لحظۀ نیاز، بر غزلی که پیش ازآن سروده بوده، افزوده است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">استاد این بخش را با اندیشه و بیانی چنین زیبا به پایان می برد:</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">از فردای آن روز [یکی از روزهای سال 791 یا 792 هـ.قـ.] که دیگر حافظی در کوچه های شیراز آمد و شد نداشت، فردای آن روز که هیکل بشری حافظ، با تمام خصایص جسمی، زیر خاک متواری شد، یک موجود دیگر، یک موجود تابناک و اثیری در روح تمام کسانی که به فارسی سخن می گفتند، به وجود آمد؛ حافظی که در باره اش هرچه می<span style="mso-spacerun: yes">  </span>گوییم، نامکرّر، و همیشه ناگفته ها بسیاراست. همان است که ازآن روز در آسمان دل و جان ما درخشیده و هنوز می درخشد.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در پایان این بخش، 24 مأخد در موارد گوناگون ذکر شده است. البته شواهد شعر حافظ همیشه در متن آمده است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">ذهن و اندیشۀ حافظ</span></b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "> (صـ74-115) </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">عنوان بخش دیگر، ذهن و اندیشۀ حافظ است. البته بخشها شماره گذاری نشده است.<span style="mso-spacerun: yes">  </span>مؤلّف بار دیگر از غربت حافظ می گوید، غربتی که دل آگاهان و آزادگان را در همۀ قرون و اعصار آزرده است. او غریب روزگاران است. ...در تمام اشارات صومعه و خانقاه و طریقت، جان کلامش این است که «هیچ از خانقه نگشود». پس از درس ... و بحث کشفِ کشّاف، چندی هم با صوفیان در آمیخته و در هیچ یک ازآن دو جماعت پرهیزگاری و سلامت نفس را، که انتظار آن را داشته، ندیده است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظ... خود را شناخته و می داند که کیست، و نمی خواهد جزآن باشد، یا جزآن که هست، بنماید... حافظ با هرکه در پی فریب خلق باشد، سر جنگ دارد، و سلاح او کلامی است پرمایه، سرشار از طنز و شوخ طبعی امّا برنده و نافذ و بیاد ماندنی....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظ که خود نیز خرقه به تن دارد، نمی خواهد، حتّی در ظاهر، مانند آن خرقه پوشان باشد. چرا؟ که او در ظاهرِ فقیرانه و زاهدانه، بیش از ایمان و تقوا، سالوس و ریا می بیند. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در کلام حافظ، صوفی همان زاهد است و زاهد همان صوفی. وقتی که حافظ می گوید: آتش زهد ریا دامن دین خواهد سوخت، جان کلام او این است که زهدی درکار نیست، و پشت این سیمای حق به جانب، نفس امّاره فرمان می راند.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">زاهد عیب خود را نمی بیند، امّا می خواهد همه را به راه راست هدایت کند.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در نقد روزگار ما بسیاری از شاعران و نویسندگانی که از دردها و مشکلات عمومی جامعه سخن می گویند، به حق یا به ناحق به «شاعر یا نویسندۀ متعهّد» شهرت یافته اند. اگر این معنی را به عصر حافظ ببریم، و آن قدرتی را که آن مدعیان، در برابر یک صدای تنها، داشته اند، در نظر آوریم، به این نتیجه می رسیم که حافظ از همه متعهّدان زمان ما متعهّدتر بوده است. </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظ شیفتگانی دارد که پروانه وار به سوی شعلۀ کلام او پر می کشند و هرگز تن به سوز آن نمی سپارند، امّا در هرفرصتی می پرسند: شراب یا عشق، در شعر حافظ، چه معنایی دارد؟ </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">این شیفتگان گاه می خواهند با یک پرسش و پاسخ، همۀ گفتنیها را دربارۀ حافظ بشنوند و بدانند، و این ممکن نیست.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">میان حافظ پژوهان و دوستاران غیر متخصّص حافظ، و از سوی دیگر فقیهان و صاحبان فتوا، از دیرباز بر سر می و می خوردن و بودن یا نبودن آن در زندگی حافظ،، بحثهای دورودرازی صورت گرفته است که بیشتربا تعصّب، از یک سو یا هر دوسو، درآمیخته و به هیچ نتیجۀ مثبتی نرسیده است....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">با آنکه بسیاری از دوستداران حافظ کوشیده اند که او را شیعه بدانند، به نظر نمی رسد که او شیعه یی مانند آن دوستداران خود بوده باشد. گسترش مذهب شیعه هم در ایران عصر حافظ، و خاصّه در شیراز، به اندازۀ چهارصد سال اخیر نبوده است.....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">واقع بین باشیم و بپذیریم که حافظ یک سنّی معتدل و بی تعصّب است....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">استاد این بخش را چنین به پایان می برد: </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">عشق ورزیدن از خاصّه های بدیهی هر انسان است، عشق ورزیدن به کسی که اورا دوست می داریم، عشق ورزیدن به خوبیها و زیباییها، به گل، به سبزه، به نسیم صبح بهار، به روی خوش و رفتار دلپسند، به سخن شیرین، به زمزمۀ جویبار،... به همۀ خوبیهای این جهان و در ذهن حافظ به تمامی هستی، که دیدۀ او به بددیدن آلوده نیست...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در پایان این فصل استفاده از 27 مأخذ ذکر شده است.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">درک منطقی کلام حافظ</span></b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "> (صـ 119- 157)</span><span style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-SIZE: 12pt; mso-bidi-language: FA" dir="ltr"></span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "><span dir="rtl"></span>...دیوان حافظ را خود او ظاهراً تدوین نکرده، و نسخۀ معتبری هم از زمان او دردست نیست....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">کلام او حکایت ازآن دارد که حافظ به تناسبهای لفظی و موسیقی و خوش آهنگی سخن، توجّه بسیاری داشته و این خود ایجاب می کند که شاعر، کار خود را بارها تجدید نظر کند، و تحریرهای مختلفی از یک بیت، گاه می تواند کار خود او باشد....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">کلام او روشن می کند که حافظ، قرآن و روایات قرائت و تفسیر آن و دیگر زمینه های مطالعات اسلامی را آموخته و به درک عالی تری ازآن دست یافته، فرهنگ ایرانی، عرفان آریایی واسلامی وشعر و ادب چندصدسالۀ زبان فارسی را نیز خوانده و سرمایۀ کلانی از دانش و آگاهی در خاطر داشته است...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">آن صاحبدل فرزانه نگاهی سرشار از تأثّر و دلسوختگی بر سیمای جامعه یی می افکند که زیر بار ستم و بی سامانی و ریاکاری درهم شکسته است، و او فقط می تواند فریاد دلسوختۀ خود را در کلامی آمیخته به طنز و شوخ طبعی بریزد و خود را تسکین دهد، بی آنکه فریادش حتی به گوش همان ستمدیدگان برسد....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظی که من در دیوان او می بینم، وجهۀ انسان ساز عرفان و تصوّف و سیر روحانی عاشقان حق را درک می کند و می ستاید و بی هیچ وابستگی به یک خانقاه، خود یکی از آن عاشقان است....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظ سیر الی الله را در راستی با خدا و خلق خدا، در آسوده زیستن از جاه و مقام و تجمّل، در محبّت، در درک و ستایش خوبی و زیبایی و پاکی، و همراه با آن در شادی و سرخوشی و نرنجیدن می یابد، امّا کاربرد زبان صوفیان به معنی صوفی بودن او نیست. حافظ در مقابله با ریای صوفیان، زبان و اصطلاحات خانقاه را بکار می گیرد...در مواردی، کاربرد زبان خود آنها نقدهای طنزآمیز حافظ را شیرین تر و خواندنی تر می کند...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">مقابلۀ حافظ با صوفی و زاهد و نیز با کارگزاران دین و دولت، که همه مدّعی صلاح و پرهیزگاری اند، همیشه با سخن از می و میخانه همراه است....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">تا هنگامی که مبارزالدین محتسب برسر کار است، زاهد و صوفی به ظاهر پیرو فرمان حکومت اند، امّا در پستوی خانه به تقطیر امّ الخبائث و فراهم کردن جنس خانگی می نشینند... سخن از می و میخوارگی واسطه یی است که مشت ریاکاران را باز می کند....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">یکی دیگر از نکته هایی که در زبان حافظ و درک روشنی از کلام او جای گفتگو دارد، طنزهای اوست، مصراعها یا بیتهایی که شنونده یا خواننده را به اندیشیدن وا می دارد، تبسّمی بر لب او می آورد، امّا آن خواننده یا شنونده می داند که سخن از یک مسألۀ انسانی و اجتماعی است، و نالۀ یک درد، پشت این عبارتهای تبسّم انگیز پنهان است...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">اگر حافظ تمام شاهنامۀ حکیم طوس را نخوانده باشد، بی گمان از مفاد و محتوای آن آگاهی داشته است، و می بینیم که گاه به گذشتۀ درخشان ایران و به ناپایداری و بی وفایی زمانه می اندیشد. اندوهی به تلخی اندوه خیّام بر دل او می نشیند، چنانکه گویی با دو حکیم طوس و نیشابور به سرزمین اسطوره ها سفر می کند، و درآنجا با زبان خاقانی شروانی و نظامی گنجوی، ازاین « طربخانۀ خاک » سخن می گوید. حافظ با خواندن شعر و ادب فارسی چهارصد سال پیش از خود- و منابع دیگری که به حدس و گمان می توان به نام آنها اشاره کرد – دانشی از فرهنگ روزگاران کهن ایران به دست آورده و به خاطر سپرده بود، و طبعاً مضامین و تعبیرهایی مربوط با آن معلومات در کلام او می آمد....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">چرا با دیوان حافظ فال می گیریم؟...بهار می گفته است:" شعر حافظ با آدم پیر می شود" یعنی هرچه سنّ و سال ما و ذخیرۀ ذهنی ما از شعر و ادب و تجربۀ ما با کتاب و قلم بیشتر می شود، معنایی بلندتر یا عمیق تر از شعر حافظ می فهمیم. به همین دلیل است که اگر یک روستانشین که فرزندی در غربت دارد، سوادی داشته باشد و شبی دیوان حافظ را باز کند و به اتّفاق این غزل را پیش چشم خود ببیند که «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور»، گویی حافظ به او گفته است: نگران مباش! پسرت تندرست به خانه برمی گردد. همین غزل برای کسی که شعر حافظ را با توجّه به عوالم معنوی اومی خواند، حسب حالی است که حافظ را در شبهای خلوت و عبادت و اندیشیدن به اسرار هستی نشان می دهد....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">واقعیت این است که ما تعبیرات حافظ را با آرزوها و احوال خود ربط می دهیم، و به اقتضای آنچه بر ما می گذرد، با شعر او احساس آشنایی و پیوستگی می کنیم... در بارۀ فال گرفتن با دیوان حافظ این را هم نادیده نگیریم که بسیاری از ما با این کار، فقط تفریح می کنیم، و می خواهیم لحظه هایی را با تصورهای امیدبخش پر کنیم...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpLast" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">...در کلام او به یک طبقه بندی موضوعی رسیده ام:</span></p><p /><p class="MsoListParagraphCxSpFirst" style="TEXT-ALIGN: right; TEXT-INDENT: -18pt; MARGIN: 0cm 36pt 10pt 0cm; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl; mso-add-space: auto; mso-list: l0 level1 lfo1" dir="rtl"><span style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "><span style="mso-list: Ignore">-<span style="LINE-HEIGHT: normal; FONT-VARIANT: normal; FONT-STYLE: normal; FONT-SIZE: 7pt; FONT-WEIGHT: normal">          </span></span></span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">قسمتی از شعر حافظ، عاشقانه و فقط عاشقانه است.</span><span style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-SIZE: 12pt; mso-bidi-language: FA" dir="ltr"></span></p><p /><p class="MsoListParagraphCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; TEXT-INDENT: -18pt; MARGIN: 0cm 36pt 10pt 0cm; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl; mso-add-space: auto; mso-list: l0 level1 lfo1" dir="rtl"><span style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "><span style="mso-list: Ignore">-<span style="LINE-HEIGHT: normal; FONT-VARIANT: normal; FONT-STYLE: normal; FONT-SIZE: 7pt; FONT-WEIGHT: normal">          </span></span></span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">بخشی از شعر او سخن از عوالم عاشقان حق است و آنها را عارفانه باید گفت.</span><span style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-SIZE: 12pt; mso-bidi-language: FA" dir="ltr"></span></p><p /><p class="MsoListParagraphCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; TEXT-INDENT: -18pt; MARGIN: 0cm 36pt 10pt 0cm; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl; mso-add-space: auto; mso-list: l0 level1 lfo1" dir="rtl"><span style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "><span style="mso-list: Ignore">-<span style="LINE-HEIGHT: normal; FONT-VARIANT: normal; FONT-STYLE: normal; FONT-SIZE: 7pt; FONT-WEIGHT: normal">          </span></span></span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">بیشتر اشعار او محتوایی دارد که در مقابله با مدّعیان و ریاکاران است... و عنوان مناسب برای این قسمت، شعر رندانه است....</span><span style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-SIZE: 12pt; mso-bidi-language: FA" dir="ltr"></span></p><p /><p class="MsoListParagraphCxSpLast" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0cm 36pt 10pt 0cm; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl; mso-add-space: auto" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">مؤلف برای این بخش 26 مأخذ در پانویس آورده است.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpFirst" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">حافظ و دیگران</span></b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: "> (صـ159-193) آخرین بخش کتاب است. در این بخش سخن از کسانی است که پیش از حافظ در شمار سرآمدان شعر فارسی بوده اند، و ممکن است حافظ ازآنان تأثیر پذیرفته باشد، و کسانی که روی دیوان حافظ و اندیشه و شیوۀ سخن او آثار سودمند و آموزنده یی عرض کرده اند، و کسانی از سرزمینهای دیگر، که کوشیده اند، پیام و اندیشۀ حافظ را به همزبانان خود برسانند.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">...در دیوان حافظ مضامین و تعبیرات دیوان خاقانی شروانی را بیشتر از دیگر شاعران گذشته [می یابیم] و صلابت زبان حافظ هم بسیار به زبان و شیوۀ تعبیر خاقانی می ماند. ...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">... در غزلهای حافظ چندین مصراع از غزلهای سعدی آمده است.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">... حافظ در تمام دیوانش کمتر اشاره یی به شاعران دیگر می کند. در یک بیت الحاقی بر غزل 257 هم نامهای خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی و ظهیر فاریابی با هم آمده که ... این بیت در دست نویسهای معتبر دیوان حافظ نیست. ... تنها کسی از شاعران پیش از حافظ، که نامی از او در متن دیوان حافظ مانده، نظامی گنجوی است، آنهم با اشاره به نظم او و نه شعر او....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در کلام حافظ تعبیراتی هم هست که ذهن را به سوی عاشقانه های عرب می برد. ...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">یک نکتۀ بسیار مهم که نباید از نظر دور بماند، این که مضامین و تعبیرهایی که پیش از حافظ در سخن شاعران دیگر بوده و در شعر حافظ هم هست، غالباً در کلام حافظ جلوۀ تازه یی دارد، و در واقع آفریش تازه یی است.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">«بوی جوی موَلیان رودکی» سرودیست که ترنّم آن در سینۀ عاشقان سخن پارسی مداوم است، و بی دفتر و دیوان با ما و با حافظ همراه بوده، و شاید قدیم ترین شعری از گذشتگان بوده است که در حافظۀ حافظ مانده: </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">... اشاره به گوشه یی از اسطوره های ایرانی در کلام حافظ، حکایت از آشنایی او به محتوای شاهنامه دارد، و نه اینکه بی گمان شاهنامۀ فردوسی را خوانده باشد. تنها اشارۀ او هم به شهنامه هاست و نه به شهنامۀ حکیم طوس:</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">درهمه شهنامه ها شد داستان انجمن...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">اما در این بیت حافظ:</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">ای نسیم منزل سلمی خدا را تا بکی؟</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">دشوار است که بگوییم حافظ به یاد شعر امیر معزی نبوده است.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">... گاهی در سخن او مضمون و تعبیری می بینیم که در شعر فرّخی هم هست. و باز نمی گوییم که حافظ تمام دیوان فرّخی سیستانی را خوانده است...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">کسی که با چهارصد سال ادب فارسی پیش از روزگار حافظ آشنا باشد،... بازتاب اندیشه و اندوه خیّام را بیش از شاعران دیگر در کلام حافظ می یابد، با این تفاوت که زبان خیام ساده و صریح و بی پرده است، اما کلام حافظ سنگین و همراه با کنایه و با طنزی عمیق...</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">... شمس و مولانا را ازآن نظرگاه در کنار حافظ می توان دید که سیر درون آنها و شکوه های غریبی، آنها را همانند می نماید.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">درکلام حافظ مضمون مشترک با غزل سعدی بیش از آن است که جست و جوی آن دشوار باشد؛ اما همان مضامین در غزل حافظ با تعبیرهایی آمده که گاه به تعبیرهای سعدی شباهت ندارد....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">... در ویرایش و تصحیح انتقادی متن دیوان حافظ، بیش از هفتاد سال کوششهایی با روش علمی صورت گرفته و چند نشر عالمانه از دیوان حافظ در دسترس جویندگان است....</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">ما تصحیح انتقادی یک متن ادبی را از خاورشناسان غربی آموخته ایم و پیش کسوت پژوهشگران امروز ما هم علاّمه محمد قزوینی بوده است، امّا:</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">صدها سال پیش از آنکه ما به دست غربیها نگاه کنیم، در نخستین سالهای قرن دهم هجری – دویست و چند سال پس از درگذشت حاقظ -<span style="mso-spacerun: yes">  </span>یکی از ادیبان روزگاران تیموریان، به نام خواجه عبدالله مروارید، می بیند که بسیاری از خنیاگران و قوّالان، شعرهای حافظ را غلط<span style="mso-spacerun: yes">  </span>می خوانند و دستنویسهای دیوان هم غلطهای فاحش دارد. خواجه مروارید به ویرایش دیوان حافظ می نشیند؛ شاعران و خوشنویسان و نوازندگان و خوانندگان دربار سلطان حسین بایقرا را به کمک می گیرد، و تا آنجا که برای او ممکن بوده، دستنویس شسته و رفته یی از دیوان حافظ فراهم می کند و اوست که عنوان لسان الغیب را بر دیوان حافظ نهاده است.</span></b></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">در پایان این فصل دکتر استعلامی گزارش مفصلی از چاپهای انتقادی دیوان حافظ، پژوهشهای حافظ شناسی و ترجمه های دیوان حافظ به زبانهای مختلف آورده است. در پایان این بخش به 30 شماره از مآخذ و ارجاعات اشاره دارد.</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">نکته هایی از کتاب <span style="mso-spacerun: yes"> </span>مستطاب <b><i>حافظ به گفتۀ حافظ</i></b> که در این مقالت از بخشهای مختلف آمده است، گلچین سمنهایی است از هر چمنی، آنهم در حد سلیقه و فهم نگارندۀ این یادداشت؛ اما در پیرامون هر یک ازین اقتباسات فواید و نکته های بی شمار است. شما را به خواندن اصل کتاب فرامی خوانم که مراجعه به اصل کتاب باب حدیقۀ پر از گل و ریاحین را بر روی خواننده می گشاید. و من الله التوفیق</span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">شهر اتاوا- 21 سپتامبر 2011 </span></p><p /><p class="MsoNormalCxSpMiddle" style="TEXT-ALIGN: right; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 115%; FONT-FAMILY: ">آصف فکرت </span></b></p>
چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۰ ساعت ۵:۲۸
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

سارا
۲۷ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۲۱
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود