موضوعات
برای ما بنویسید



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۵۴۱٫۱۹۹ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۴۶ نفر
تعداد یادداشت ها : ۱۱۴

پر بازدیدترین یادداشت ها :
مقالات تير ۱۳۸۹
لهجهء بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا(قسمت پنجم)گازررختشوی.توبه شیشه عشق او چون گازر است پیش گازر چیست کار شیشه گر(غ1100)زگازران مگریز و به زیر ابر مروکه ابر را و تو را من درآورم به نیاز(غ1202)گبگپ، سخن.وکیل عشق در آمد به صدر قاضی کاب که تا دلش برمد از قضا و از گبها (غ232)گداروکسی که سیمایی گداوار دارد، گدامنش، آنکه با وجود رسیدن به مال و منال خوی گدایی و گدامنشی را ترک نگفته...
چهارشنبه ۲ تير ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۳۶
لهجهء بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا(قسمت چارم)ساده دل مردی که دل بر وعدۀ مستان نهادمثلی است معروف. امروز هم اگر وعده ای از کسی در نظر عجیب آید، پرسند: چیزی ننوشیده ای؟شاد شد جانم که چشمت وعدۀ احسان نهاد  ساده دل مردی که دل بر وعدۀ مستان نهاد(غ750)ساران دربرابر پایانمی گشته ام بیهوش من تا روز روشن دوش منیک ساعتی ساران کو یک ساعتی پایان کو(غ2139)ساطور دوسرساطور را به همین...
چهارشنبه ۲ تير ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۱۸
لهجهء بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا(قسمت سوم)تو ( بر وزن مو ) با واو  معروف تلفظ  تو  به این صورت در بلخ و کابل و تمام تاجیکستان معمول است و اگر کسی به این نکته توجه نکند به این وهم خواهد افتاد که مولانا  ( تو ) را با (کو) و ( او)   با سهل انگاری هم قافیه یا هم سجع ساخته استآنکس که بیند روی تو مجنون نگردد کو به کو سنگ و کلوخی باشد او، او را چرا خواهم بلا( غ 7)هربار بفریبی مرا،...
چهارشنبه ۲ تير ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۰۶
لهجهء بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا(بخش دوم)باجدارمالیه چی، مالیه ستان. هنوز باجدار و باجگاه واژه های آشنا ست و حتی مواضعی به نام باجگاه هست.برقنطره بست باجدارم از بهر عبور ده جوازم (غ1565)  باچدار، یعنی مأمور سر مرز که باج می ستاند، مرا برچوب یا پل بسته است باددادنمعادل دم دادن. کسی را با سخنی نادرست مشغول ساختن و فریفتن. اکنون برابر و به جای آن واژۀ گپ دادن به کار می...
چهارشنبه ۲ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۵۹
لهجهء بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا(بخش نخست)چند دهه پیش در یکی از مجلاّت منتشرۀ تهران ( به بیشترین گمان، سخن یا یغما)  یادداشتی چاپ شده بود، در باب چگونگی تلفّظ  کلمۀ «تو»  در یک غزل شمس الدین منصور بن محمود اوزجندی که این دو بیت از آن قصیده است:برخیز که شمع است و شراب است و من و توآواز خروس سحری خاست ز هر سوبرخیز که برخاست پیاله به یکی پای بنشین تو که بنشست صراحی به ...
چهارشنبه ۲ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۳۰