<p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"></font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 16pt; COLOR: red"><font face="Times New Roman" color="#990000"><strong>ماجراهای شگفت انگیز پاتنجر در افغانستان</strong></font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"><font color="#cc00ff">=<span style="COLOR: blue"></span></font></font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 20pt; COLOR: blue"><font face="Times New Roman">THE AFGHAN CONNECTION</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><font face="Times New Roman"><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: #339966">By George Pottinger, Scottish Academic Press,</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: #339966"></span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><font face="Times New Roman"><city w:st="on" /><place w:st="on" /><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: #339966">Belfast</span></place /></city /><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: #339966">, 1983.</span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 16pt; COLOR: blue"><font face="Times New Roman">ترجمۀ محمد آصف فکرت</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: green"><font face="Times New Roman">مرکز خراسان شناسی، آستان قدس</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center" align="center"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: green">مشهد،1379</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"></span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; TEXT-INDENT: 0.5in; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">در دسمبر 1842(1258ق) لرد النبورو</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Lord Ellenborough</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، فرماندار کلّ هند، بر کرانۀ رود سوتلج </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Sutlej</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> در فیروزپور، ضیافت باشکوهی برپا نمود که عظمت<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نیروهای لشکری و کشوری( عسکری و ملکی) بریتانیا<span style="mso-spacerun: yes"> </span>را نشان می داد. فرماندار کل و همراهانش به این ایالت رسیده بودند و انبوهی از سپاهیان هندی شتابان خیمه ها را در صحرا برافراشتند. این تماشای پرهزینه برای بزرگداشت « اردوی تلافیجوی » در بازگشت از افغانستان برپا شده بود. اردوی تلافیجوی مأمور انتقام قتل عام یک نیروی دیگر بریتانیایی بود که چهارسال پیش با نام پر آوازۀ اردوی سند، با چنین آتشبازیهایی رهسپار کابل شده بود. النبورو از فرصت پیروزیش شادمان بود اما این جشن برای برخی از حاضران طعمی ترش داشت. آنان به یاد داشتند که از شانزده هزار سپاهی و مددکار که عقب نشینی شان را از پایتخت افغانستان در ماه جنوری آغاز کرده بودند، تنها یک اروپایی، آن هم به ارادۀ طرف مقابل، زنده به جلال آباد رسیده بود. شماری اندک اسیر و گروگان شده و دیگران یکسر از دم تیغ گذشته بود. اکنون افغانان به کیفر رسیده بودند و بازار بزرگ کابل با خاک یکسان شده بود. اما در خطوط انگلیس<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نهانی سخن می رفت که میز فرماندار کل با گوشت پخته در مرده خانه آراسته شده بود. دیگران بر این اندیشه بودند که سیل ادعا ها و نیز جست و خیزهایش در فیروزپور هردو کاری نا معقول و بی معناست. در میان افسران ارشد، سر جاسپر نیکولز</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Jasper Nicolls</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، فرمانده کل، از همۀ این معاملات دلزده شده بود.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>او ورود نظامیان را دیده و اکنون در خیمه اش نشسته و کاغذهایش پیش رویش بود. سیمایی گرفته داشت.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>درآگست 1839 یک هفته پیش از رسیدن اردوی سند به کابل، به فرماندهی منصوب شده بود، و می بایست ماهها انتظار می کشید تا سلفش کرسی را به او واگذار کند. ازین رو هنگام لشکرکشی اردوی بدفرجام انگلیس به کابل، و سرانجام<span style="mso-spacerun: yes"> </span>تباهی آن، نفوذ اداری اندکی در تدارک آن سپاه داشت.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>تازگیها هم النبورو اورا با بی اعتنایی دستوراتش در اعزام اردوی تلافیجوی سرزنش نموده بود. نیکولز در روزنامچۀ<span style="mso-spacerun: yes"> </span>خاطراتش نوشته بود که بی اعتنایی فرماندار کل به مقام او نابخشودنیست. در بالاها هماهنگیی نبود. اما اکنون این روزنامچۀ خصوصی او نبود که درآن مطالب معمولی فرامین، افتخارات، و ترفیعاتش را می نگاشت، بلکه او ناخودآگاه <span style="mso-spacerun: yes"> </span>سرگرم نگارش گزارش چگونگی گرفتاری ارتش بریتانیا به مصیبت بی مانندی بود که چنین تلافیجوییی را ایجاب می کرد. </span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>برائت نیکولز در یک نکته<span style="mso-spacerun: yes"> </span>روشن بود:<span style="mso-spacerun: yes"> </span>کسی<span style="mso-spacerun: yes"> </span>او را در برنامه ریزی یا عملیات لشکرکشی ملامت نمی کرد. در باز نشستگی نیز تاکید می کرد که اگر با او مشورت می شد در برابر هیچگونه امتیازی هرگز با لشکرکشی موافقت نمی کرد. (1) <span style="mso-spacerun: yes"> </span>در نگارش یک پیش نویش رسمی، نیازی<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نبود بر اندیشه اش فشار آورد تا بنویسد چه اشتباهاتی رخ داده است.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>از نگاه استراتژیک می گفت که بدترین اشتباه، جنگ با تأسیسات دوران صلح، آنهم بدون پایگاه امنیتی بود.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نخستین استدلال او با ارزش و کارشناسانه، و دومی نیز بیگمان درست بود. راههای کابل – هندوستان تنگ و همیشه بدون محافظ بود. <span style="mso-spacerun: yes"> </span>تدارک مایحتاج افتضاح<span style="mso-spacerun: yes"> </span>آمیز بود و کشوری که مورد تهاجم قرار گرفته بود بی نواتر ازآن بود که<span style="mso-spacerun: yes"> </span>می شد از آن خواروبار و علوفه بدست آورد. اشتباهات تاکتیکی هم کم نبود. اسلحه، قورخانه(جبّه خانه)، و حتی تنخواه سپاهیان، بدون دفاع و در معرض دستبرد قرار داشت. دیگر که اعزام سپاهیان بومی (هندی) به افغانستان کار ابلهانه ای بود، زیرا هم آنان و هم<span style="mso-spacerun: yes"> </span>اروپاییان منفور و بیدین پنداشته می شدند.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نیکولز برای گریز از انتقاد شدید انفرادی<span style="mso-spacerun: yes"> </span>افسران، <span style="mso-spacerun: yes"> </span>موضوع را « غفلت بزرگ و ادارۀ نادرست نظامی» جمع بندی می کرد.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>سرانجام برای حفظ اندک آبروی بجاماندۀ ارتش، اختیارات<span style="mso-spacerun: yes"> </span>تفویض شده به مقامات سیاسی و خوشبینی کورکورانۀ نمایندۀ سیاسی بریتانیا، مقیم دربارکابل را زیر سؤال می برد.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>این تصویر هراسناک را یک دانشجوی دانشکدۀ افسری با ناباوری می نگرد و چنان می پندارد که این گزارش به قلم یک ژنرال برکنارشده و ناامید، که می خواسته خود را تبرئه کند، نگاشته شده است. اما چون به دره های دشوارگذار کوهستانی بولان، خیبر، هفت کوتل و جَگدلِک سفر کنیم، و خاطرات و نامه های کسانی را که درآنجایها جنگ کرده و ماهها در اسارت بوده اند، بخوانیم، به روشنی درمی یابیم که نیکولز گزاف ننوشته است. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>جنگ اول افغان، نه تنها شکست نظامی که پسگرد (عقبگرد)<span style="mso-spacerun: yes"> </span>سیاسی نیز بود که، در درازمدت، سلطۀ بریتانیا بر آسیای مرکزی را از بن برافکند. حکومت وگ</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Whig </span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span><span style="mso-spacerun: yes"> </span>در داخل کشور(بریتانیا) و لرد آکلند</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Lord Auckland </span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span><span style="mso-spacerun: yes"> </span>فرماندار کل، به دلایلی که توجیه پذیر می نمود، اخطار دریافته بودند که هند بریتانیایی را تجاوز ایران و توطئۀ روس تهدید می کند. آنان، برای از میان بردن این تهدید ها، ارتش نابسامان ســِند را فرستادند تا تسلّط راج را بر حاکمان جنگجوی افغان تحمیل نماید و دولت مستقلی را ایجاد کند که با بریتانیا پیوند دوستانه داشته باشد.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>چهارسال پس از تباهی آن ارتش (سپاه، اردو) باز هم از نتیجۀ کارکرد آکلند<span style="mso-spacerun: yes"> </span>پند نگرفتیم و با فرستادن سپاهیان بیشمار و پول بسیار، باعث شدیم تا قبائلیان گذشت ناپذیر بیداد رژیم ما و ویرانیی را که سبب شدیم، همیشه به یاد داشته باشند.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>اگر یک افغانستان ِ دشمن تهدیدی برای هند بریتانیایی بود، این دشمنی را ما حتمی ساختیم.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>تمام عملیات، از سوی کسانی که درآن سهم گرفته بودند، نفی شد. در انگلستان هم انتقاد کم نبود. دیزرائیلی </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">D’Israeli</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> قاطعانه ادّعا کرد که افغانستان همینقدر که تنها گذاشته می شد، بهترین مانع ممکن<span style="mso-spacerun: yes"> </span>در برابر تجاوز می بود. وی پرسید که در این<span style="mso-spacerun: yes"> </span>زمین بایر، خاک بی حاصل و کوههای مخوف، که می توانست ارتشی را<span style="mso-spacerun: yes"> </span>تباه کند، چه دژی قوی تر و چه مرزی مستحکم تر از آنچه طبیعت خود ساخته است، تواند بود؟ </span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span>(2)</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"></span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>دوک<span style="mso-spacerun: yes"> </span>ولینگتن </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Wellington</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">در این مصیبت مسؤولیت<span style="mso-spacerun: yes"> </span>بیشتری داشت.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>او از اوج کبریاییش به النبورو پیام فرستاد که نفوذ بریتانیا چنان ضربتی خورده است که مدتها باید بگذرد تا باز به خود آید. ازبیژنگ (پکن) <span style="mso-spacerun: yes"> </span>تا استانبول مسلمانی نیست که دلش، از شنیدن این که بانوان اروپایی و دیگر زنان وابسته به ارتش بریتانیا در گرو بخشایش رهبر مسلمانی[وزیراکبرخان] هستند که نمایندۀ سیاسی بریتانیا به دربار کابل، سرویلیام مکناتن </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Sir William Macnaghten </span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، را با دستهای خود کشت،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نتپد. به چه زبانی اهمیت بازیابی اعتبارمان در شرق را بیان کنم؟ </span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span><span style="mso-spacerun: yes"> </span></span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span><span style="mso-spacerun: yes"> </span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span>(3)</span><span dir="rtl"></span><span style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> <span lang="FA">نویسندگان پیشین که در بارۀ جنگ افغان مطالبی نگاشته اند، آدمیان را در مقایسه با آن سرزمین، ازبیابانها و دره های ژرف تا قلل پر برف هندوکش، به مورچگانی تشبیه کرده اند که در بیابانی پهناور سرگردانند. جنگ افغان نیز، در مقایسه با <span style="mso-spacerun: yes"> </span>واپسین درگیریهای گستردۀ <span style="mso-spacerun: yes"> </span>جهانی، در سطح محدودی بود. در آن جنگها که هزاران تن صف آرایی می کردند، تلفات را صدها تن یا کمتر می شمردند. اما داستان جنگها داستان جنگاوران است. دوران هنوز دوران تأثیر شخصیتها در تعیین سرنوشت جنگها بود. این است که به افراد، بخصوص فردی که مورد بحث ماست دلبستگی داریم. </span></span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>مونت استوارت الفنستون</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Mount Stuart Elphinstone </span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، در <b><i><span style="COLOR: red">گزارش سلطنت کابل</span></i></b> که در 1230 قمری انتشار یافت، پذیرفته بود که افغانان فضائلی دارند، اما خصلتهای نکوهیدۀ شان را آزمندی،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>کین توزی، رشک ورزی، خودرایی، و یغماگری برشمرده بود. </span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span>(4)</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> این کمبود ها در کسانی مانند شاه شجاع، دوست محمد و اکبرخان، که نقشی در میدان نبرد داشتند، دیده می شد. اما دست اندرکاران سیاست در مسألۀ افغانستان، به خصوص آکلند و رهنمایش، سرویلیام مکناتن، به هشدارهای الفنستون<span style="mso-spacerun: yes"> </span>پروایی نکردند. گویا به کنه طبیعت شرقی مردانی که آنان را همچون «بچه های شرور» به بازی می گرفتند، بی پروا یا از آن بی خبر بودند. در میان سران لشکر «کین</span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span> Keane</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>» که به کابل تاخت و به سرعت به هند بازگشت، از پیروزی سطحی اش بسیار خورسند بود، <span style="mso-spacerun: yes"> </span>اما ژنرال نازکدل و علیل، الفنستون ِ دیگر،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>که مسؤول صحنۀ اساسی بود، مدافعی ندارد. </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"></span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">هر چند ارتش بریتانیا، چنانکه اغلب اتفاق افتاده است، پس از یک دورۀ طولانی تن آسایی ، از آسیب جنگی که تازه از زیر بار آن برخاسته بود،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>با سازماندهی قدیمی و ژنرالهای پیر و از کارافتاده<span style="mso-spacerun: yes"> </span>رنج می برد، نشاط و تحرّک بسیاری از افسران جوان، چه در یکانها(واحدها)ی نظامی و چه در مأموریتهای سیاسی، توازنی را پدید می آورد. برخی از کسانی که در افغانستان خدمت می کردند، پاداش شان را در آزمون دشوار شورش هند گرفتند؛ اما برخی طالعی ضعیف تر داشتند، و این موضوع قابل توجه است که گاهی فرزندان یک خانواده هم در هندوستان<span style="mso-spacerun: yes"> </span>و هم در خارج به خدمت گماشته می شدند. لارنسها، جرج، هنری و جان</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Lawrences, George, Henry, and John</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> همه<span style="mso-spacerun: yes"> </span>مأموریتهای پرآوازه یی داشتند، اما خانوادۀ کنلی</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Conolly</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> سه پسر را از دست داد: ادوارد</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Edward</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> در عملیات کوهستان کشته شد؛ آرتور</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Arthur</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> در بخارا اعدام گردید و جان</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">John</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> در زندان<span style="mso-spacerun: yes"> </span>کابل مرد. سرنوشت برادفوتها</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Broadfoots</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> نیز چنین بود: یکی در 1840 در پروان دره ازپا درآمد؛ دیگری درست یک سال بعد در حملۀ غازیان به اقامتگاه نمایندۀ سیاسی کشته شد و جرج افسربسیار لایقی که گردانندۀ دفاع جلال آباد بود، در سال </span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span><span style="mso-spacerun: yes"> </span></span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>1845</span><span dir="ltr"></span><span lang="FA" dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span> </span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>(1261ق) در جنگ فیروزشاه به قتل رسید. بعد نوبت<span style="mso-spacerun: yes"> </span>پاتنجرها</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Pottingers</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> رسید: تام</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Tom </span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span><span style="mso-spacerun: yes"> </span>که در پیاده نظام بومی (محلی) خدمت می کرد، از هلاک شدگان عقب نشینی کابل بود؛ یک برادر در عضویت تأسیسات کشوری (ملکی) هند شرقی مرد؛ و سر انجام اٍلدرِد، که دشواریهای فوق العاده را تحمل کرد و پس از جنگ افغان دیری نزیست و این کتاب در بارۀ الدرِد (پاتنجر</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Eldred Pottinger</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>) است.</span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>الدرد را به سه دلیل برگزیده ایم: نخست، اگرچه از شیربچگان، به ویژه هنگام خدمت در نواحی دورافتاده، توقع قهرمانی می رود، الدرد طبیعتی درخشان و خاموشی ناپذیر ویژۀ خودش را داشت. دوم، اینکه بی گمان کوششهای او در بازداری ارتش ایران بر تمام تاریخ آسیای مرکزی<span style="mso-spacerun: yes"> </span>اثر نهاد. سرانجام، هرچند او را نمونۀ کامل فضیلت نمی دانیم، به گونۀ قابل توجهی قابلیت تطابق با شرایط محیط پیرامون خویش را داشت. چه با افغانان دشمن و چه با رهبران مخالف، رفتاری از خود نشان می داد که<span style="mso-spacerun: yes"> </span>سمولت</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Smollet</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> آن را استعدادی معتدل در مقابله با هر پیشامدی می داند؛ پیشامدهایی که نتیجۀ بی تجربگی خودش یا خودپسندی، رشک، نیرنگ و بی تفاوتی دیگران بود. </span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span>(5)</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">داستانیست از ماجراجوییها.</span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>اگر الدرد به نمونه یی نیاز می داشت، عمویش(کاکایش) سر هنری پاتنجر</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Sir Henry Pottinger </span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، خادم سخت ازیادرفتۀ جامعه، سرمشق آماده یی بود. هنری که گاهگاه در این صفحات نمایان خواهد شد پیوندهایی با موضوع مورد بحث ما دارد. او با سمت افسر نیروی دریایی به بمبئی (مومبایی) رفت. نخستین شهرتش به دلیل اکتشافات گسترده اش در بلوچستان و سند بود. سفرنامه اش که در 1816 انتشار یافت، گزارش درستی از گیاهان، جانوران و جمعیت آن مناطق به دست می دهد. هرچند که او در این رشته آموزش ندیده بود، اثر را<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نمی توان صرف یک اثر تفننی انگاشت. پس از خدمت در جنگ مرهته به نمایندگی مقیم کچ گماشته شد و از 1836 تا 1838(1252تا 1256هجری قمری) نمایندۀ سیاسی در سند بود. الدرد در کچ به او پیوست و به تصویب عمویش به مأموریتی آغاز کرد که سرانجام سر از هرات برآورد. در 1838(1254ق) مکناتن پیشنهاد کرد که به هنری<span style="mso-spacerun: yes"> </span>مقام نمایندگی به دربار شاه شجاع داده شود، اما آکلند<span style="mso-spacerun: yes"> </span>اقامت هنری را درسند، که مراقب امیران محلی بود، با ارزش تر می دانست. <span style="mso-spacerun: yes"> </span>به علاوه او به کسی نیاز داشت که دستوراتش را بی درنگ<span style="mso-spacerun: yes"> </span>اجرا کند. این بود که،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>از مدد طالع هنری، مکناتن خود<span style="mso-spacerun: yes"> </span>به<span style="mso-spacerun: yes"> </span>آن سمت گماشته شد. از این پس بیشتر دورا ن مأموریتش مبهم است. هنری در 1840 بیمارگونه به انگلستان بازگشت. اما پالمرستون</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Palmerstone</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> نگذاشت که هنری پاتنجر دیری بیکار بماند. جنگ تریاک با چین در جنوری همان سال آغاز شده بود. و هنری بی درنگ روانۀ شرق دور گشت. سپس بریتانیا به رهبری <span style="mso-spacerun: yes"> </span>سرهیوگو</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Hugh Gough</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> و دریاسالار پارکر</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Parker</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">به<span style="mso-spacerun: yes"> </span>همراهی هنری، در مقام نمایندۀ غیر نظامی، به پیروزیهایی رسید. پیمان صلح در کشتی کارنوالیس</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Cornwallis</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> در برابر شهر نانکینگ در 29 آگست 1842 (1258ق) امضا شد.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>با این پیمان بنادر چین بر روی بازرگانان گشوده شد. در این کار هنری از دستوراتی که داشت فراتر رفت؛ هانگ کانگ به تصرف ما درآمد و هنری نخستین فرماندار آن شد.</span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span>(6)</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> در 1844(1260ق) در انگلستان به افتخارات متعددی رسید. با رسیدی به بارونی و دریافت نشان جی. سی. بی. (</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Grand Cross of Bath</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>) </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">G.C.B.</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">عضو شورای سلطنتی شد و پارلمان مخارج <span style="mso-spacerun: yes"> </span>ماهانه هزار و پانصد( پنجصد) پوند را برایش تصویب کرد. سوداگران لیورپول که بازار تجارت را کساد می دیدند،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>ضیافتی به افتخار او ترتیب دادند و بازدیدکنندگان، از جمله ولینگتن، که خود را بسیار خورسند حس می کرد، کوشیدند تصویر او را که<span style="mso-spacerun: yes"> </span>فرانسیس گرانت </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Francis Grant</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">کشیده و در پالمال، در کشتی مسرز گریوزگالی</span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span><span style="mso-spacerun: yes"> </span>Messrs Graves Galley</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، آویخته شده بود ببینند.(7) او هنوز هم به مأموریت ماورای بحار رغبت داشت. مدتی کوتاه فرماندار کیپ آف گود هوپ</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Cape of Good Hope</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>(دماغۀ امید نیک) و سپس هفت سال فرماندار مدراس بود، تا سرانجام بازنشسته (متقاعد) شد؛ به مالتا رفت و در آنجا در 1856(1273ق) درگذشت. </span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>برای ما <span style="mso-spacerun: yes"> </span>دو ویژگی شخصیت هنری [پاتنجر]<span style="mso-spacerun: yes"> </span>جالب توجه است: <span style="mso-spacerun: yes"> </span>نامۀ یک مأمور چینی، که در جریان مذاکرات اعتراض کرده بود که در برابر همۀ اظهاراتش پاتنجر وحشی ابروان را بالا کشیده و گفته بود " <b>نه!" </b><span style="mso-spacerun: yes"> </span>چنین ارادۀ عجیب را در الدرد[پاتنجر] هم می بینیم: هنگامی که گرفتار<span style="mso-spacerun: yes"> </span>افغانان بود و <span style="mso-spacerun: yes"> </span>بر او فشار آوردند که براتهایی به سود آنان امضا کند، و او پاسخی سرد به آنان داد. دومین مشخّصۀ او که روی دیگر سکه است: در واپسین سالهای<span style="mso-spacerun: yes"> </span>او یکسان موفقیت آمیز نبودند. زندگی نامۀ هنری نشان می دهد که او،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>در مقایسه با کارهای<span style="mso-spacerun: yes"> </span>هرروزه، در اوضاع بحرانی بهتر می توانست تصمیم بگیرد. همین داوری در مورد الدرد هم صدق می کند. با دپلماسی و نیرنگهای معمول آن سازگار نبود. هردو در برابر درخشش برق خطر بهتر کار می کردند. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>با آنکه در خانواده آداب و انضباط ویکتوریایی حکمفرما بود، پسر هنری، فردریک</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Fredrick</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، شخصیتی<span style="mso-spacerun: yes"> </span>کاملاً متفاوت داشت. شاید هنری پدری بیش از اندازه مستبدبود؛ <span style="mso-spacerun: yes"> </span>شایدمادر بیش از حد ناز او را می کشید؛ شاید هم فردریک چیزی از یله خرجی ( اسراف، ولخرجی، یلاخرجی) <span style="mso-spacerun: yes"> </span>های عمویش، تامس</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Thomas</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، پدر الدرد، را به میراث برده بود. یا اینکه به قول انگلیسیها نصیب هر خانواده یی یک گوسفند سیاه هست. فرِد خوشرویی و فریبندگی زننده یی داشت. وی به خدمت هنگ (تولی) پیاده درآمد و روانۀ سرآشیبی برگشت ناپذیری شد. قمار پرهزینه ترین خودنماییش بود.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>در یک بازی، در دربی ستیکز</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Derby Stakes</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، ده هزار پوند باخت و به زودی دست به جواهرات مادر و ماترک پدر برد.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>کاری که برای یک نظامی<span style="mso-spacerun: yes"> </span>خیلی زیاد بود. فرِد ناچار از کشور خارج شد. به استرالیا رفت و به خدمت پلیس نئوسوت ویلز درآمد. با برخورداری از زندگی بهتر، رمقی یافت تا دوباده دست به کاری بزند. </span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>دو صفحه از افسانه های استرالیایی، به قلم<span style="mso-spacerun: yes"> </span>رلف بلدروود</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Relf Bolderwood</span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span>، در قالب داستان بازنویسی شده که در آن<span style="mso-spacerun: yes"> </span>در<b><i> دزدی با اسلحه</i></b>، فرٍد در قیافۀ سر فردیناند<span style="mso-spacerun: yes"> </span>مورینگر</span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Sir Ferdinand Morringer </span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">ظاهر می شود. فرد مأمور تعقیب راهزن معروفی با نام استارلایت شده بود. در داستان پرماجرای بلدروود، استارلایت </span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt">Starlight</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">ِ افسانه یی که با همان آسانی که بانوان را می فریفت، می توانست افرود گروهش را<span style="mso-spacerun: yes"> </span>در چنگ داشته باشد، سرانجام<span style="mso-spacerun: yes"> </span>گرفتار یکی از افراد فرد شد و لحظۀ باورنکردنی نمایشنامه فرارسید. در حالی که فرِد مرد محتضر را در آغوش گرفت بود، مرد (استارلایت) به آرامی گفت: خوب! تمام شد. اکنون گمان نمی کنم که جز برای دیگران متأسف باشم. راستی مورینگر! آخری دستۀ کبوترانی را که من و تو در هارلنگهام زدیم، یادت هست؟ سر فردیناند گفت: خدای من! چرا؟ خم شد و بر روی مرد نگریست:<span style="mso-spacerun: yes"> </span>نمی تواند بود! بلی، خدای من! خودش است! استارلایت نامی را که به سختی شنیده می شد، به لب آورد، پس انگشت بر لب نهاد <span style="mso-spacerun: yes"> </span>و نجوا کرد: نخواهی گفت! نه؟ بگو که نخواهی گفت!<span style="mso-spacerun: yes"> </span>و فرد سر را به نشانۀ موافقت جنباند.</span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="ltr"></span>(8)</span><span dir="rtl"></span><span style="FONT-SIZE: 14pt"><span dir="rtl"></span> <span lang="FA"></span></span></font></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">استارلایت از دوستان نزدیکش در هنگ پیاده بود( متاسفانه همکار گمنامی که ادعا می کرد استارلایت را می شناسد، ردیابی نشد). فرد افسر پلیس شد؛ اما مرگ او نیز مانند بیشتر دوران زندگی پوچ و بی معنی بود:</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>در آغاز راه به سوی خانه، از کالسکه پرید تا برای یک مسافر جوان گلی را از کنار راه بچیند. لغزید و گلوله(مرمی) از تفنگچه اش، که پر بود، خارج شد. زخمی شد و از همان زخم مرد. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>در تاریخ زندگی الدرد چنین بیهودگیهایی نبود، اما رخدادهایی بودند که اکنون می توانند<span style="mso-spacerun: yes"> </span>اساس نگارش نمایشنامه ها قرار گیرند.</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>ویکتوریائیان نخستین پیروزی جنگ افغانان را با رقص نشاط انگیز گالوپ گرامی داشتند. که "یورش غزنه" نام گرفت. آنان رهایی اسیران کابل در 1844 را که به اوج صحنه های سیرک (سرکس) آستلی می مانست، تجلیل می کردند. </font></span></p><p /><div style="BORDER-RIGHT: medium none; PADDING-RIGHT: 0in; BORDER-TOP: medium none; PADDING-LEFT: 0in; PADDING-BOTTOM: 1pt; BORDER-LEFT: medium none; PADDING-TOP: 0in; BORDER-BOTTOM: windowtext 2.25pt double; mso-element: para-border-div"><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="BORDER-RIGHT: medium none; PADDING-RIGHT: 0in; BORDER-TOP: medium none; PADDING-LEFT: 0in; PADDING-BOTTOM: 0in; MARGIN: 0in 0in 0pt; BORDER-LEFT: medium none; DIRECTION: rtl; PADDING-TOP: 0in; BORDER-BOTTOM: medium none; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right; mso-border-bottom-alt: double windowtext 2.25pt; mso-padding-alt: 0in 0in 1.0pt 0in"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"><span style="mso-tab-count: 1"> </span>این برای ما یک داستان غم انگیز است؛ اما چون پرده ها بالا رود، نخستین سالهای الدرد را خواهیم نگریست و اجمالاً خواهیم دید که انگلیسیها چه کارهایی در افغانستان می کردند. بهتراست که رخدادها خود سخن بگویند.</font></span></p><p /></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: left" align="right"><b><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: #3366ff"><font face="Times New Roman">Notes:</font></span></b></p><p /><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: left" align="right"><span dir="ltr" style="FONT-SIZE: 14pt; COLOR: #3366ff"><font face="Times New Roman">1. Nicolls, 7 January, 1843, Vol. 40; 2<i>. Hansard</i>, 23 June, 1842, Vol. LXIX, col 455; 3. Willington, 31 March, 1842; <span style="mso-spacerun: yes"> </span>Ellinborough PRO 30.12; 4. Elphistone, <i>Account of <place w:st="on" /><placetype w:st="on" />Kingdom</placetype /> of <placename w:st="on" />Kabul</placename /></place />;</i> 5. Smollet, Roderick Rondom; 6. Henry Pottinger, 29 August, 1842, PRO F.O. 17.57; 7. <i>The Times</i>, 22 April, 1846; 8. Bolderwood, <i>Robbery under<span style="mso-spacerun: yes"> </span>Arms</i>.</font></span></p>
سه شنبه ۱۹ تير ۱۳۸۶ ساعت ۲۰:۱۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .