نوروز خوش آیین جـــاوید

انتشار کتابی در باب نوروز  مرا به یاد زحمات دوستی دیرین و درگذشتـه انداخت. دوستی که هم رفتارش نمونه ای از یک شخصیت بافرهنگ  بود و هم خود به فرهنگ آریانای کهن عشق می ورزید. او در دانشگاه استاد ما بود و در بیرون دوست ما و در محل کار همکار و دوست و استاد ما.

نام استاد دکتر احمد جاوید،  نه تنها برای کسانی به سن و سال من، که برای جوانتر ها هم  نامی آشنا ست. او از چندین جهت نامور بود. استاد و مروج زبان و ادب، شخصیتی به تمام معنی با فرهنگ و خادمی دلیر و فداکار به ادبیات و فرهنگ. هرچند که نگارنده سالیانی دراز با جاوید همنشین و همسخن  بود، به ویژه نخستین سه سال و واپسین سه سال اقامت در کابل را بسیار نزدیک بودیم. سه  سال  نخست سالهای دانشجویی من در دانشگاه کابل در رشتۀ زبان و ادبیات دری بود، که دکتر جاوید استاد ما بود. جاوید از نخستین به دست آورندگان  دکترای دانشگاه تهران بود که از آنجا دو دکترا داشت.

نکتۀ جالب در دانشگاه این بود که  ورزیده ترین استادان زبان و ادب دری دانشکدۀ کابل نیز شاگردان جاوید بودند و این برای جاوید افتخاری بود که در پرورش شاگردان خوب شهرت داشت. شاگردانش را حمایت می کرد و به نام آوری شاگردان راضی و شاد بود. در یادداشتی در همین صفحه نگاشته ام که در سال دوم  دانشگاه بودم که  مرا با استاد دکتر پرویز ناتل خانلری آشنا ساخت.

 در آستانۀ فراغت ما از دانشگاه کابل، سال 1347 خورشیدی، جاوید به صفت استاد مهمان در دانشگاه  تاشکند  در جمهوری ازبکستان به تدریس زبان فارسی پرداخت،  در آنجا  به  نشانۀ حقشناسی از زحمات  ایشان یک ماشین زیبای سیاه (مشکی) ولگا بخشیدند و  کوتاه مدتی پس از آن هنگامی که نگارنده  در هرات بود ایشان با همان ماشین به هرات آمد و چند روزی را با هم به دیدن دیدنیهای هرات پرداختیم. هنگامی که جاوید  رئیس دانشگاه کابل بود،  کوشید بنده را به دانشگاه ببرد، اما دوست دیگر ما، که وزیر اطلاعات و کلتور (فرهنگ) و رئیس من  بود  با این تقاضا مخالفت نمود و البته من خود نیز روزنامه نگاری را دوست می داشتم.  سه سال آخر اقامت  در کابل  نیز در انستیتوت زبان و ادبیات دری اکادمی علوم افغانستان (فرهنگستان علوم) –ایشان و بنده در شمار اعضای آن اداره بودیم.  در آن سه سال،  با همه دردسر ها و گرفتاریهایی که گاه و بیگاه وجود داشت، همین که دوستانی در کنار هم بودیم و همچنان با  خامه و نامه انس و الفت داشتیم، خورسند بودیم. تا آنکه من ناگزیر ترک میهن گفتم و چون با ایشان مشورت کردم و گزینه های آهنگ ایران یا جای دیگر را با ایشان در میان گذاشتم، ایشان مشورت داد که تصور می کند ایران برای من مفید تر واقع شود. یادم هست که همان روز  پس از این مشورت هنگامی که از منزل دکتر جاوید باز می گشتم، در راه یکی از اساتید دانشگاه را، که از دوستان دانشمند و اکنون مقیم غرب است،  دیدم که ماشین را نگاه داشت تا مرا به منزل برساند؛ ولی من که در آستانۀ ترک  کابل، گهوارۀ شیرین ترین خاطراتم، بودم،  توفانی در سر داشتم و بسیار شتابزده  تعارف او را  سپاس  و خدا نگهدار گفتم. تصور می کنم همان روز(مرداد(اسد) 1361) آن دوست از مراسم خاکسپاری استاد عبدالهادی داوی دانشمند و سیاستمدار کهنسال و نامور افغانستان باز می گشت.

           به هر روی آن روزها گذشت و سالها نیز گذشت. در واپسین سالهای اقامت  نگارنده در ایران روزی یکی از دانشمندان ایرانی به نام آقای دکتر مجید فیاض  در مشهد   به قول خراسانیان  "به بنده منزل" تشریف آوردند و معلوم شد که ایشان با دکتر جاوید در انگلستان اقامت دارند.  آقای فیاض را شخصیتی بسیار محترم  و دانشور و مطبوعاتی  یافتم که در یکی دو سال بعد از آن هم هر گاه به ایران می آمدند با هم دیدار داشتیم و از گفت و گو با ایشان بهره و  سود می بردم و در ضمن از احوال دوست و استاد دیرین، دکتر جاوید، هم با خبر می شدم.

          اما  گویا  تقدیرِ واپسین دیدار ما  در ایران  رقم خورده بود و دکتر جاوید  یکی دو سال پیش از آن که من از ایران بیرون شوم، به مشهد آمدند و روزهایی را با هم بودیم. اما با آنکه دکتر جاوید مقاومت را از دست نداده بود،  در این سفر ایشان را بسیار افسرده دیدم، که از روزگار غصه ها داشت و از غصه ها  قصه ها. آن روز ها گذشت و جاوید  هم گذشت و از او یادهای خوش و خاطره های نیک به یادگار ماند.

            و اما ماجرای نوروز...

             دکتر جاوید  در سفر مشهد  دستاویزهای  نغزی برای ما   آورده بود؛ از آن جمله کتاب مستطاب

 

نوروز خوش آیین

تألیف دکتر احمد جاوید

از انتشارات انجمن فرهنگ افغانستان

(فرانسه)

به کوشش  عارف عزیز

            از این کتاب یادداشتهایی برداشته ام که برای استفادۀ دوستان در اینجا  می گذارم. اما  استاد  در صفحۀ پیش از مقدمه، کتاب را به دوست مشترک ما دکتر پروین اهدا نموده، که چون نشانه یی از حقشناسی و پاسداری و فرهنگ والای آن جوانمرد روانشاد را نشان می دهد، عیناً آن دو سطر را در اینجا نقل می نمایم:

بدوست گرانقدرم، دکتر ناصر الدین پروین استاد دانشگاه

که در دشوارترین لحظات زندگی، جوانمردانه دست مانرا گرفت

جمالـــــش باد دایم عالم افروز

شبش برّات باد و روز نوروز

          نقل چهار سطر کلام روانشاد دکتر جاوید تمام شد و  در پایان یادداشتهایی را که  از کتاب  نوروز خوش آیین تألیف استاد مرحوم  دکتر احمد جاوید برای شما برگزیده ام   در این صفحه می آورم:

اول سال و محرم

غالب کشورهای مسلمان، حلول  روز اول محرم را که سر سال هجری قمریست با تشریفات خاصی اعلام می دارند. در این بیت، بیدل با ایهام و تلمیح ملیحی به آن اشاره دارد:

جهان خونریز بنیاد است هـُشدار .... سر سال از محـرّم آفریدند (ص1)

نوروز در روم باستان

در امپراتوری روم، پیش از استقرار مسیحیت، سال با اورمزد روز، یعنی اول فروردین، یا ابتدای حمل آغاز می شد، و هنوز هم اسامی ماههای سپتامبر، اکتوبر، نوامبر، و دسامبر که به ترتیب نامهای ماههای هفتم، هشتم، نهم و دهم سال را می رساند، یاد آور سالهایی است که آن سالها از فروردین (مارچ) شروع می شده نه از جنوری...(ص1)

نوروز چیست؟

ابو ریحان بیرونی در کتاب التفهیم می گوید: "نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت روز نو نا م کردند زیراک پیشانی سال نو است و اعتقاد پارسیان  اندر نوروز ِ نخستین آنست که اوّل روزیست از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن".(ص2)

نوسرد

ابو ریحان در آثار الباقیه گوید: " روز اول آن نوروز ســغدیان است، که نوروز بزرگ باشد". (ص3)

اورمزد

اورمزد روز سر سال بود و هم سر ماه.... منوچهری در یکی از مسمطهای خود آن را روز خجسته خوانده است:

بوستانبانا! حال و خبر بســـــتان چــیست؟

وندرین بستان چندین طرب مستان چیست؟

گل سرِ دستان بنموده درآن دستان چیست؟

درِسروستان بازاست به سروستان چیست؟

اورمزد است، خجسته، سرماه و سر ســال

          در ربیع المنجمین آمده که در روز نوروز، شاه ولایت پناه بر سریر خلافت ظاهری نشست.  سیـّد نبیل، علی بن عبد الحمید نســّابه، روایت کرده که روز نوروز روزیست به غایت شریف. دراین روز، در موضع غدیر خم، حضرت محمد( صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی کرم الله وجهه را به خلافت نصب کرد... این ابیات کاشف از همین موضوع است:

نوروز از آن شد پر شعف، هم صاحب عزّ و شرف

کانروز ســــالار نجف آمد به تخت ســـــــــــروری

*  *  *

نـــوروز رســـید عیـــد اکـــــبر گــــردید

بر گرد ســــر ســــاقی کوثر گردیــــــــد

امروز عـــــــلی نشــــست بر تخت نبــی

زانســــت که روز و شـــــب برابر گردید

ابو سعید عبد الحی گردیزی (گردیز شهریست قدیمی در ولایت جنوبی افغانستان، پکتیا:آ. فـ.) در کتاب زین الاخبار گوید: "این روز را نوروز بزرگ گویند زیرا که سر سال باشد و شب با روز برابر باشد، و سایه ها از دیوار بگذرد و آفتاب از روزنها افتد. و رسم مغان اندر روزگار پادشاهی ایشان چنان بودی که خراجها اندرین روز افتتاح کردندی، و عجمیان چنین گویند: اندرین روز جمشید بر گوساله نشست به سوی جنوب رفت به حرب دیوان ...و همه را مقهور کرد..."(ص21)

بیضۀ الوان نوروز

از آنجا که تخم مرغ را نشانۀ آغاز آفرینش و تکوین حیات موجودات دانند، تهیۀ بیضۀ الوان یا تخم مرغ رنگی یا رنگ کرده و طلایی و گاهی آراسته با تصویر و میناتور ظریف، از جملۀ مراسم و آداب نوروزیست.  شاه بدخشان گوید:

چشم شوخ تو که در مملکت جان زد و بــرد

ترک مست است وبود عادت ترکان زد و برد

دل خونین مرا بیضۀ رنگـــــــــین پنداشــــت

بازیی کرد لـــــب یار و بــه دنــدان زد و برد

(ص24)

هفت سین مسلمانان هند

هفت سین مسلمانان نیمقارهء هند در روز نوروز عالم افروز، در موقع تحویل و آغاز سال، سلامهای هفتگانۀ قرآنیست:

سلامٌ علی نوح فی العالمین...، سلامٌ قولا ً من ربّ الرّحیم...، سلام علی ابراهیم...، سلام علی موسی و هرون...، سلام علی آل یس [الیاسین]...، سلام علیکم طبتم فادخلواها خلدین...، سلامٌ هی حتی مطلع الفجر...(ص34-35)

 بنا بر معلومات نرشخی در تاریخ بخارا هرسال بنوروز مردم بخارا نزد دروازۀ غوریان که گویا مدفن سیاوش بوده است، خروسی قربان کرده بر سوگ او می نشستند. اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند (ص24 تاریخ بخارا) و چون بازار آخرین سال باشد بیست روز بازار کنند و بیست و یکم نوروز کنند و آن را نوروز کشاورزان گویند و کشاورزان از آن حساب نگه دارند و بران اعتبار کنند و نوروز مغان بعد ازان پنج روز باشد.

          مطربی در تذکرهء خود گوید: " روز های نوروز محل عیش و نشاط مردم سمرقند است...." (ص11)

در شهر کابل

در کابل از قدیم یک ماه پیشتر از فرارسیدن نوروز مردم به پیشواز بهار و پذیره از سال نو هر جمعه بیرون شهر می روند و با جمع شدن در محل خاص به سیر و گردش و سور و سرور می پردازند و با پختن غذاهایی مانند سبزی، ماهی و جلبی (زلوبیا) و تهیهء انواع سرگرمیها از نوروز خوش آیین استقبال می کنند....

نام قدیم باغ بابر هم "باغ نوروزی" بود. از زمانی که بنا بر وصیت بابر جنازۀ او را از آگره به کابل آوردند و درین باغ دفن کردند معروف به باغ بابر شد. [از] دیگر جاهایی که مردم در روز نوروز جمع می شوند دامنۀ کوه خواجه صفا ست، با درختهای خوشرنگ ارغوانش. و هم باغ معروف چهلستون با شگوفه های عطر آگین بادامش. مردم در ایام بهار دسته دسته درین باغ مخصوصاً موسم شکوفۀ بادام و گل ارغوان می آیند و در سایهء فرحبخش درختان می نشینند. کباب داشی می پزند و قیماق چای را با کلچه های نمکین و یا شیرین نوش جان می کنند....(ص44-45…(.

ا ز قدیم در شهر کابل به پیشواز بهار کوچه ها،  خیابانها و جاده ها را از فراز تا فرود پاک می کردند؛ خانواده ها خانه تکانی می کردند؛ مخصوصاً اجاق و دیگدان آشپزخانه را رنگ می کردند، تا برکت آورد.... اهالی شهر، پیش از تاریکی، چراغ روشن می کردند و دوکانداران دکانهای خود را چراغان می کردند؛ آذین می بستند و به انواع آیینه و قالیچه می آراستند. خوب به یاد دارم، رسته های دکانهای چارچته، شوربازار و بازار ارگ، چارسو، و یا چارسوق، را که با انواع آیینه های بلور، منظره ها، تصویرها قالینچه ها، سوزنیها، چلچراغها و حتی کشکول و تبرزین و پوست پلنگ آراسته می گردید، و قناریهای خوش آواز پشت میله های قفس چهچه می زدند. دکانداران با شربتهای خوشمزه و شیرینیهای گوناگون و کلچه های نوروزی و حتی هفت میوه و ایراد مطایبه ها و شوخیها از آشنایان و دوستان پذیرایی می کردند. شبها با شمع و مشعل، فانوس و مهتابی همه جا روشن می بود. از مدتها پیش، شیرینی پزها، کلچه پزها، نخودبریز(بتگر)ها نقل و بادام، حلوای مغزی، سوهانک، حلوای پشمک، شیرپیره(لوزینه – پارۀ سمرقند) ... درست می کردند. سبزی فروشها انواع سبزی ترکاری مخصوصاً سبزی اسفناج  را که نشانۀ سرسبزی و خرمی بود به مشتریان عرضه می کردند....)ص46-47).

پریدن از روی آتش

آتش افروزی و پریدن از روی شعله های  آتش آیین دیرین است... چارشنبه سوری آمیزه ای از چند رسم است است: چار شنبه آخر سال؛ چارشنبه آخر ماه صفر. در بارهء چارشنبه سوری اشاره ها یی در اسناد و کتب می بینیم. واژۀ سوری صفت پهلوی سوریک است و سور در فارسی و پشتو به معنای سرخ است و در فارسی گل سوری  به معنی سرخ از همین ریشه است.   این چارشنبه را چارشنبه سوری از آن جهت گویند که آتش سرخ افروخته می شد...

صاحب تاریخ بخارا از برگزاری رسم قدیم با افروختن آتش در "شب سوری" خبر می دهد:

آنگاه امیر سدید (منصور بن نوح) بر سرای نشست. ... چنان که رسم قدیم است آتش عظیم افروختند...

دربدخشان

هنوز در بدخشان معمول است که جوانان از روی آتش می پرند. از روزنها و دریچه ها و کنار بامهای همسایه و خویشان شال درازی را به درون خانه یا تخت بام همسایه می اندازند تا صاحب خانه مجبور شود که هدیه ای در شال بگذارد.

نوروز و گل سرخ در بلخ

مراسم برافراشتن جهندۀ شاه ولایت مآب، هر سال در نوروزکه  آغاز بهار دلفروز، جوش گل سرخ و یادگار جم، شاه بلخ است، با ابهت و شکوهمندی خاص تا هنوز برگزار می گردد. مقارن با برافراشتن جهنده [(ژنده، بیرق، علم)] در بلخ، در دیگر شهرها برفراز همه زیارتگاهها و اماکن مقدسهء معروف نیز جهنده ای را بر می افرازند. همه مردم مزار، هفته ها پیش از حلول سال نو، خانه ها و حویلی های خود را پاک و منزّه می کنند و با شوق  فراوان کوی و برزن ، کوچه و خیابان را تر و تمیز می نمایند. اهل کسبه و بازار دکانها اپارتمانها و سرایهای خود را رنگ و نقاشی می کنند و مغازه را به انواع آیینه ها و مناظر زیبا، قالیچه های نفیس، چینیهای فغفور و جانان و انواع دیگر پارچه های زربفت و سوزنیهای پر نقش و نهگتتر و سائر اشیای قدیمی و قیمتی می آرایند. حرم مطهر و چارگوشهء روضۀ مبارکه را با انواع چراغها و فانوسها و قندیلها و چلچراغها چراغان می کنند. خطیبان و متولیان بارگاه با لباسهای نو و پاک، معطر و آراسته آمادۀ پذیرایی می شوند. عدی یی ریش و موی سر را خضاب می کنند و به رنگ حنایی در می آورند و عده ای چشمها را سرمه می کنند.

          اول صبح (ملااذان) جهندهء مبارک که با پوششی از ابریشم و قــُبـّه ای از نقره زینت یافته از جایگاه مخصوص آن بر شانه ها و در واقع بر دوش دلها برداشته می شود و متولیان آهسته و ملایم، با وقار و هیبت تمام از میان صفوف مردم و ازدحام خلایق که اول شب در آنجا جا گرفته اند، می گذرانند. استقبال کنندگان با چشمهای لبریز از تمنّا و نگاههای مشتاق صلوات می گویند. شور و هلهله وهیجان و احساسات مردم توأم با نعرۀ تکبیر به اوج می رسد. هر کس سعی می کند که برای تبرک و تیمن دست خود را به پایۀ علم برساد و بوسۀ اخلاص بر آن نهد....

بیماران به امید شفا به تضرع و زاری می افتند و عاشقانه اشک می ریزند. درین احوال ریزش باران نشانه ای از برکت و رحمت است.

          بزرگان و اولیای امور با خشوع تمام مراتب احترام بجا می آرند. سران لشکر و کشور با مهمانان صف می کشند... صاحب کلاهان و رتبه داران مقام و منصب را فراموش کرده سر تسلیم به آستان مولای متقیان فرود می آورند. دستۀ موزیک به حال آماده باش انتظار علم مبارک را می کشد. به محض اینکه جهنده پدیدار شد، غریو شادمانی از مردم بر می خیزد و فریاد الله اکبر و صلوات سراسر فضا را می گیرد.... بسا خرق عادت و ظهور کرامت که درین روز دیده شده است و ای بسا  بیماران که پیش از نوروز در چله خانه ها با هزار امید نشسته اند، شفا یافته اند و ای بسا حاجتمندان که به مراد دل رسیده اند. از همین جاست که مردم این بیت را مردم ورد زبان ساخته اند:

روز نوروز است یاران ژنده بالا می شود

از کرامات سخی جان کور بینا می شـــود

ما نه تنها والۀ گلهای سرخت گشــــــته ایم

عالمی بر گنبد سبــــز تو شــــــیدا می شود

اندرین فصل بهاران صد چمن گل می دهد

از سحاب رحمت حق قطـره دریا می شود

....

پس از چهل روز جشن و شادمانی مراسم پایین آوردن جهنده [(ژنده، علم)] آغاز می شود.... و با همان تشریفات دوباره به جایگاه مخصوص آن می برند... (ص 49-66)

نوروز در غزنه

در روستاهای غزنین یا غزنه (زابلستان تاریخی) جایی که عالی ترین اشعار در بارۀ نوروز سروده شده و جایی که هزار سال پیش مراسم نوروزی با شکوه و عظمت هرچه تمامتر برگزار می شده رسم است که در شب چهارشنبه سوری جوانان در دامن کوه یا تپه آتش می افروزند. همان نوع آتشی را که به مناسبت جشن سده هزارسال پیش می افروختند و ما قصاید زیبایی در وصف آن آتش داریم. همین که آتش زبانه کشید، جوانان [از] روی آن می پرند. دختران گرد هم آمده هرانچه آورده اند در میان می گذارند و می خورند و سپس از میان خود دختر قشنگی را به عنوان «ملکه» یا عروس انتخاب می کنند و او را با هفت قلم آرایش زیباتر می سازند. بعد دور او حلقه می زنند و با دف و دائره آواز می خوانند و یا به اصطلاح خود ما بیت می خوانند. آنگاه یک کاسۀ نقره یی، یا مسی قلعی شده، را که معمولا ً در اطراف آن آیات قرآنی نوشته شده، یا با گل و برگ نقش و نگار دارد، از آب سرد پر می کنند و هر دختر انگشتر خود را به فال نیک در کاسه می اندازد و به دل نیت می کند، تا حاجت و آرزویش برآورده شود. سپس عروس یک انگشتر را از آب بیرون می کشد و در مشت خود محکم نگه می دارد. دخترها با آواز چاربیتی می خوانند و هرکدام نیت خود را با شعری که خوانده می شود تطبیق می کنند. اگر ابیات ترانه با مراد و نیت صاحب انگشتر،  که صاحب فال است، موافق افتاده بود، آن را به فال نیک می گیرند؛ خوشی و شوخی سرمی دهند....(ص66).

این بود گلگشتی در نوروز خوش آیین  و گلچینی از کتاب شادروان دکتر احمد جاوید

روانش شاد و یادش گرامی باد!

شهر اتاوا – نوروز سال فرخندۀ 1386

آصف فکرت

چهارشنبه ۱ فروردين ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۲۵