<p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="COLOR: #3366ff; FONT-SIZE: 14pt"></span><span lang="FA" style="COLOR: fuchsia; FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">برگی از تاریخ</font></span></p><p align="left" /><p /><p align="center" class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">هراتیان در ارومچی- هشتصد سال پیش !</font></span></b></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">فصلی در گونه ای از مهاجرت است؛ البته مهاجرت هم مانند دیگر امور انواع مختلف دارد؛ مثلاًََ:</font></span></p><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman"></font></span></p><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">نیست در شهرنگاری که دل ما ببرد</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">این یکی از دلایل مهاجرت است، و اگر از رمز و کنایۀ بیت بگذریم و آن را همین طور ساده تفسیر کنیم، بنا بر ضرب المثل هراتی که می گوید: یکی از نیستی و یکی از مستی، با عرض پوزش به پیشگاه شاعر، اینگونه مهاجرتهای قدیم بایست از مستی بوده باشد و اما از همان شاعر والا مقام<span style="mso-spacerun: yes"> </span>لسان الغیب بیتی دیگر گویای ضرورت مهاجرت از روی نیستی و ناچاریست:</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">صاحب تاریخ <b><i><span style="COLOR: blue">بدایع الوقایع</span></i></b> هم وقتی با گروهی دیگر از هراتیان در اوایل سدۀ دهم از هرات آهنگ مهاجرت داشته اینگونه درماندگی خویش و ضرورت مهاجرت را بیان می کند:</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font color="#3300ff" face="Times New Roman">الفرار ممّا لایطاق من سنن المرسلین</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font color="#00ccff" face="Times New Roman">فرار از آنچه توانایی بردباری آن نباشد از سنتهای پیامبران است.</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; TEXT-INDENT: 0.5in; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">با پدیده ای به نام مهاجرت از اوایل زندگی آشنا شدیم. اول پرستوها یا فرشتروکها (غُچّی ها) ما را به مهاجرت آشنا ساختند. فرشتروک نام کهن فارسی این پرندگان خوشخوان و زیباست.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>هراتیان غُچی را فرشتروک می گویند. پرستوها نخستین مسافران بهاری بودند که با زیبایی و ترانه سرایی بهار را به خانه ها می آوردند و در پایان تابستان آهنگ شهر و دیار دیگری می کردند. در همان ایام آسمان هرات گذرگاه مرغان کوچی بود که در هرات به آن مرغان نوروزی می گفتند. گاهی توفان این مرغان را به فرود اضطراری مجبور می ساخت و برخی را به سقوط می کشانید. البته اگر اهل تاریخ و مطالعه می بودیم شاید با تاریخ هجری و علل و اسباب هجرت پیامبر بزرگوار اسلام درحدود چهارده و نیم قرن پیش هم آشنا می شدیم و هرگاه به مطالعۀ تاریخ شهر و دیار خویش دلبسته می بودیم و امکانات مطالعه می داشتیم شاید از مهاجرتهای متعدد هراتیان از بیم جنگها و دیگر آفات و بلیات ارضی و سماوی بیشتربا خبر می شدیم. <span style="mso-spacerun: yes"> </span>تا اینکه روزها و ماهها و سالها گذشت و شرایطی پیش آمد که هم با لغت مهاجرت آشنا شدیم و هم معنای آن را دانستیم و هم خود آن را آزمودیم و اکنون سی سال است که تلخیها و شیرینیهای آن را می چشیم. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">به هرحال در این یادداشت به یک حادثۀ مهم تاریخی هرات که تا حدّی بی ارتباط به شهر ارومچی امروز،پایتخت منطقۀ سینکیانگ چین، که خراسانیان آن منطقه را به نام کاشغر و ختن می شناختند، نیست، می پردازیم. <font size="4">این رخداد نیز گونه ای مهاجرت است - مهاجرت در اسارت که پایانی نسبةَ خوش داشته است.</font></font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">در اوایل سدۀ هفتم هجری، سپاهیان چنگیزی چنان به کشتار و ویرانگری هرات پرداختند که دیّاری در آن شهر بزرگ نماند. از همۀ جمعیت آن شهربزرگ تنها هفده نفرکه معلوم نیست چگونه هنگام قتل عام شهررا ترک کرده و پناه به کوهی در نزدیکی شهر برده بودند زنده ماندند و در حقیقت همین هفده نفر، که <span style="COLOR: blue">سیفی</span> نام و شهرت آنان را نیز بیان می کند، موسسان مدنیت مجدد در هرات پس از ویرانگری و کشتار چنگیزیان به شمار می روند. هرچند که حدود یک سده بعد آنچه را که هراتیان درآن مدت بافته بودند، جناب <span style="COLOR: blue">تیمورصاحبقران</span> <span style="mso-spacerun: yes"> </span>پنبه کرد و به قتل عام مضاعف در شهر هرات پرداخت؛ مضاعف به این معنی که پس از قتل عام اول شهر هرات را ترک گفت و پس ازطیّ منزل یا منازلی، چنانکه گفتی امانتی را در هرات فراموش کرده، شتابان باز گشت و آن نگونبختانی را که<span style="mso-spacerun: yes"> </span>از قتل عام اول گریخته به سنب و سوراخها خزیده بودند، پیداکرد و ازدم تیغ گذرانید. <span style="mso-spacerun: yes"> </span>با اینهمه خوشا حال تیمور عاقبت به خیر که فرزندی صالح چون <font color="#0000ff">شاهرخ</font> از او ماند که احیاگر مدنیت خراسان یا به قول فرنگیها رنسانس شرق گردید و نام تیمور و تیموریان را تا ابد الآباد ثبت دفترتاریخ تمدن و هنر ساخت. و اما این مسایل به هرات و رابطۀ آن با ارومچی چه مناسبتی دارد؟ عرض می شود.</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">بار اول <span style="COLOR: blue">تولی خان</span> پسر چنگیز در 618 به هرات لشکر کشید و با آنکه شهر را به صلح فتح کرد،<span style="mso-spacerun: yes"> </span>دستور داد تا مردم هرات را چهار بخش کردند<span style="mso-spacerun: yes"> </span>و هر بخش را به دروازه ای بیرون برده کشتند.</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt">سیفی هروی</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"> به نقل از تاریخ <span style="COLOR: blue">منهاج سراج</span> می نویسد که بر هر طرف شهر ششصدهزارآدمی را کشتند پس از نمازخفتن<span style="COLOR: blue"> تولی </span>خان فرمود که بیش کسی را به قتل نرسانند. هنوز ازمردم هرات دویست هزار نفر باقی مانده بودند. به روایت دیگر پس از هفت روز کشتار که از طرفین مردان بیشمار کشته شدند. <span style="COLOR: blue">تولی خان</span> با دویست سوار پیش راند و چون برلب خندق رسید، خود ازسربرگرفت و گفت:ای هرویان! اگرمی خواهید امان یابید دست از محاربت بازدارید ... و برآنچه گفت سوگندهای سخت یاد کرد. چون هراتیان از<span style="COLOR: blue">تولی</span> خان آن پیمان بشنیدند، همه خواهان صلح شدند. </span></font></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><font face="Times New Roman"><b><i><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt">اول، امیرعزّالدین مقدّم هروی – والی جامه بافان هرات – با صد جامه باف، هریک با نُه تا، یا ده تا، جامۀ قیمتی پیش تولی خان رفت و پس از وی تمامت اعیان و سروران هرات بیرون رفتند</span></i></b><b><i><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">. </span></i></b><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt">شاهزاده دوازده هزارتن را که از متعلقان سلطان جلال الدین [ خوارزمشاه] بودند کشت و باقی خلق را به هیچ زحمتی متألّم نگردانید!... بعد از هشت روزبا غنیمت بی قیاس بازگشت<span style="COLOR: #3366ff">.</span></span></font></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">بار دوم در ماه شوال همان سال (ششصدوهژده) سردار مغول به نام <font color="#0000ff">ایلجیکدای نوئین</font> به فرمان چنگیز مأمور قتل عام هراتیان شد که نفسکشی زنده نگذاشت. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">هزار خانوار جامه باف هراتی در بیش بالغ</font></span></b></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">تاریخ نگاران می نویسند که یکی از فرزندان چنگیز به نام<span style="COLOR: blue"> اکتای،</span> که او را <span style="COLOR: blue">قاآن بزرگ</span> خوانند، مسلمانان را دوست می داشت و در باب عنایت و رعایت او در حق مسلمانان کتابها نوشته اند. (<span style="COLOR: blue">البته مقصود این تاریخنگاران از مسلمانان درآن وقت خراسانیان غیر مغول است</span>)<span style="COLOR: blue"> اکتای</span> در سال ششصد و سی و چهار خواست تا گروهی را بفرستند تا شهر هرات را به حال آبادانی بازآرند، <span style="mso-spacerun: yes"> </span>یا به اصطلاح امروزبازسازی کنند. ازمشاوران و کارشناسان او هرکسی چیزی گفت؛ بعضی مخالف این کاربودند و گروهی موافق. سرانجام آنانکه موافق بازسازی هرات بودند به جناب <span style="COLOR: blue">اکتای قاآن</span> بزرگ عرض کردند که:</font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt">ازجامه بافان هرات هزار خانوار مردم در بیش بالغ ساکن اند.</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"> ایشان را بفرستیم. گفتند کی را بفرستیم<span style="mso-spacerun: yes"> </span>قرعۀ فال به نام امیر <span style="COLOR: blue">عزّالدین مقدم</span> والی جامه بافان (<span style="COLOR: blue">به زبان امروز مردم هرات وکیل شالبافان</span>) زدند و گفتند که او را می فرستیم. <span style="mso-spacerun: yes"> </span>این همان عزالدین مقدم است که پیش از فتح هرات، بار اول، با دویست جامه باف، با جامه های گرانبها، به خدمت شاهزاده تولی خان رسید و از تولی خان امان خواست. ازان هنگام ساکن <b><span style="COLOR: blue">بیش بالغ</span></b> است؛ مصلحت آن است که این جامه باف باوفا را به امارت هرات بفرستیم. امیر <span style="COLOR: blue">عزالدین مقدم</span> را به دربار حاضر ساختند و <span style="COLOR: blue">قاآن</span> به او دستور داد که با صد بنه وار مردم هروی به هرات رود. به این ترتیب امیر عزالدین مقدم والی جامه بافان<span style="mso-spacerun: yes"> </span>به سمت والی جدید هرات ِ جنگزده از طرف قاآن بزرگ مغول برگزیده شد. </span></font></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt">سیفی هروی</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"> در <b><i><span style="COLOR: blue">تاریخنامۀ هرات</span></i></b> روایت دیگری از این داستان را نیز می آورد که بسیار شیرین و خواندنی است و درآن نکته ای دلپذیرو روانشناسانه نیز نهفته است:</span></font></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">تاثیرآب و هوای هرات بر دلپذیری جامه ها و نقش و نگارها <span style="mso-tab-count: 1"> </span></font></span></b></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">خاتونی بود از خاتونان چنگیزخان به نام <span style="COLOR: blue">قتلغ ایشی</span>(یا قتلغ الشی). روزی این خاتون چند دست جامۀ زربفت مصور شاهانه نزد پادشاه<span style="COLOR: blue"> اکتای</span> آورد. <span style="COLOR: blue">اکتای</span> را خوش آمد و پرسید جامه های به این نفاست و<span style="mso-spacerun: yes"> </span>زیبایی و با چنین نقش و نگار دلپذیر کار کیست؟ <span style="COLOR: blue">قتلغ خاتون</span> گفت : در آن وقت که <span style="COLOR: blue">تولی خان</span> اسیران شهر هرات را به آقایان و اینیان (<span style="COLOR: blue">یعنی مهتران و کهتران شاهزادگان مغول</span>) بخش می کرد، جامه بافان را به من بخشیدند. پادشاه <span style="COLOR: blue">اکتای قاآن</span> به خاتون گفت که این جامه بافان را به من ببخش و در عوض هرچه دلخواه تو باشد به تو می دهم. <span style="COLOR: blue">قتلغ خاتون</span> جامه بافان را به اکتای بخشید و در عوض پنج ده معمور در ترکستان بستاند. پادشاه جامه بافان را بنواخت و به تربیت مخصوص گردانید. چند سال گذشت. روزی در همین سال که ششصد و سی و پنج باشد، امیر <span style="COLOR: blue">عزّالدین مقدّم هروی</span><span style="mso-spacerun: yes"> </span>والی جامه بافان چند تا جامۀ مطرّز زرنگار به خدمت پادشاه<span style="COLOR: blue"> اکتای</span> آورد. پادشاه فرمود که همه چیز این جامه ها از تار و پود احسن و محمود است (<span style="COLOR: blue">یعنی بافت و رنگ و نقش و نگار همه زیبا ست</span>) الاّ آنکه طراوتی و نضارتی ندارد (<span style="COLOR: blue"> یعنی حال ندارد و آ دم را به سوی خود نمی کشد</span>). امیر عزالدین گفت که <b><i><span style="COLOR: blue">این کمبود بر اثر دوری از فضا و آب و هوای شهر من، هرات، است.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>در آب و هوای هرات کمترین جامه لطیف و دلپذیرمی آید</span></i></b>.<span style="mso-spacerun: yes"> </span>اجازه بدهید با طایفۀ اوران ( <span style="COLOR: blue">یکی از اقوام جامه باف هروی</span> ) به هرات بروم و هرسال دو برابر آنچه اکنون به خزانه می پردازم خواهم پرداخت. شاه این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد که <span style="COLOR: blue">عزالدین مقدم</span> با پنجاه تن از جامه بافان هروی به هرات رود و پس از آنکه کفایت او ظاهر شود اقارب و فرزندان خود را از شهر بیش بالغ به هرات ببرد. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">به این ترتیب در سال <span style="COLOR: blue">ششصد و سی و پنج</span><span style="mso-spacerun: yes"> </span>هجری به فرمان پادشاه <span style="COLOR: blue">اکتای قاآن</span>، امیر عزالدین مقدم با عبدالملک بزدوئی و محمود حسن فرّاش و محمد دایه و پهلوان شاه وره ای و فخرالدین عمادی و مبارز نفّاط خنبه ای و سعید بادغیسی به هرات رفت. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">ماجرای کارنامۀ یکسالۀ<span style="mso-spacerun: yes"> </span>امیر <span style="COLOR: blue">عزالدین مقدم</span> در هرات<span style="mso-spacerun: yes"> </span>به تفصیل در <b><i><span style="COLOR: blue">تاریخنامۀ سیفی</span></i></b> و دیگر تواریخ هرات آمده است. امیر مقدم سال دیگر، یعنی ششصدو سی و شش، به ترکستان رفت تا خانواده و اقوام خود را به هرات بیاورد؛ در بازگشت از ترکستان به راه هرات در فاریاب بیمار شد و درگذشت و مقامش به پسرش امیر <span style="COLOR: blue">محمد عزالدین</span> رسید. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">سخن ما در همینجا به پایان می رسد و دوستانی که علاقه مند معلومات بیشتر در این مورد باشند می توانند به تاریخ هرات ذیل وقایع این سالها مراجعه فرمایند؛ اما شاید خواننده گرامی بپرسد این مطالب به<b><i><span style="COLOR: blue"> ارومچی </span></i></b>چه ارتباط و مناسبتی دارد؟ </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">عرض می شود که همین <b><i><span style="COLOR: blue">بیش بالغ</span></i></b> که به اتفاق مؤرّخان کم از کم هزار خانوار جامه باف هراتی مدت هیجده سال درآنجا ساکن بوده اند، نام قدیم شهر <b><span style="COLOR: blue">ارومچی</span></b> است. که قرنها مرکز سیاسی و فرهنگی منطقۀ سینکیانگ (<span style="COLOR: blue">ترکستان چین</span>) بوده<span style="mso-spacerun: yes"> </span>و امروز نیز پایتخت سینکیانگ است و کسانی که به اخبار جهان علاقه مندند اخیراً همه با نام ارومچی آشنا شده اند و نگارنده هم از همین فرصت استفاده کرد و ارتباط تاریخی آن با هرات باستانی را به عرض رسانید. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">نمی دانیم که افزون بر هزار خانوار جامه باف هراتی که در مدت هیجده سال گسترش و افزایش یافته بودند، دیگر چه شماری از هراتیان از دیگر پیشه ها و هنرها<span style="mso-spacerun: yes"> </span>در شهر <span style="COLOR: blue">بیش بالیغ آن روز</span> یا <span style="COLOR: blue">ارومچی امروز</span> سکونت داشته اند. چه شماری به هرات باز گشته اند و چه عدّه ای از همان شهر خوششان آمده و در آن برای همیشه مانده اند و امروز فرزندان همان هراتیان سدۀ هفتم شاید هنوزدر <span style="COLOR: blue">ارومچی</span> باشند. </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><font face="Times New Roman"><span lang="FA" style="COLOR: blue; FONT-SIZE: 14pt">بیش بالغ</span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 14pt"> در لغت <span style="COLOR: blue">پنج شهر</span> معنی می<span style="mso-spacerun: yes"> </span>دهد و <span style="COLOR: blue">بالیغ</span> بخشی از نام دیگر شهرها نیز بوده است، مانند <span style="COLOR: blue">خانبالغ</span> که نام قدیم <span style="COLOR: blue">بیجنگ</span> یا<span style="COLOR: blue"> پکن</span> پایتخت چین است. امروز این شهر زیبا یعنی بیش<span style="COLOR: blue"> بالغ</span> به نام <span style="COLOR: blue">ارومچی</span> و <span style="COLOR: blue">ارومقی</span> معروف است.</span></font></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><span lang="FA" style="COLOR: #33cccc; FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">شهر اتاوا- بیست و چهارم آگست 2009 </font></span></p><p /><p class="MsoNormal" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir="rtl"><b><span lang="FA" style="COLOR: #3366ff; FONT-SIZE: 14pt"><font face="Times New Roman">آصف فکرت</font></span></b></p>
دوشنبه ۲ شهريور ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۴۲