تقدیم به جوانان دانش دوست

پرتوی از اندیشۀ یک استاد دانشمند

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند

جوانـان ســـــعادتمــــند، پنــــد پیـــــر دانـــــا را

قمست دوم

[ایجاز فروتنانه در اشاره به خدمات خویش]

...ده سال پیش از انقلاب اسلامی فرصت کوتاهی نصیب نگارنده شد که نوسازی دانشگاهی را در ایران پیاده کند. در حدود امکان، و تا آنجا که جوّ زمان رخصت می داد، نگارنده کوشید که این دانشگاه سنّتی را جامۀ نو بپوشاند.

          ... بنده برای نخستین بار این تغییرات بنیادی را در دانشگاههای تهران و صنعتی شریف وارد کردم. خوشبختانه این تغییرات بنیادی در دانشگاههای دیگر، که در شرف تأسیس بود، متداول شد...."

بخش پنجم، هفتخوان سفر به امریکا

استاد در این بخش دشواریهای مقدّمات سفر دانشی خویش را بیان می کند. با آنکه عنوان بخش خواننده را به یاد رستم دستان و نبرد با دیو سپید و ماجراهای بس دشوار می اندازد، اما در هر صفحه  و هربند بسا نکته های لطیف و پندآمیزکه می توان یافت. در آغاز بخش، چگونگی ممنوع شدن اعزام دانشجو به خارج در سال 1313خورشیدی را می خوانیم، و به مناسبتی  باز هم به دلبستگی دانش پژوه جوان به ادبیات فارسی می رسیم:

"چنانکه در جای دیگر به خوانندگان عرض کردم، من از نوجوانی به ادبیات فارسی عشق می ورزیدم. هرچه به دست می رسید، می خواندم. و اشعار بزرگان، مانند سعدی و حافظ، آسانتر در خاطرم می ماند. به شاهنامۀ فردوسی دلبستگی مخصوص داشتم، و نیمۀ اول آن را که با قهرمانی رستم آمیخته شده، در دوران دانش آموزی، در دبیرستان بارها خوانده بودم. در سالهای تحصیلی گاهی شعری می گفتم، ولی آگاهی داشتم که در آینده روندۀ راههای علمی خواهم بود وشاعری پیشۀ من نیست. از این روی، چراغ نغمه سرایی در ضمیرم با گذشت زمان خاموش شد، و به جای آن با قانون اُسمُز، دید دانشی در خمیرمایۀ ذوق ادبی نفوذ کرد. در ادب فارسی، به سخن سنجی و ارزیابی گرایش یافتم، هنری که به علم و جهان بینی پیوند دارد و می تواند ذوقهای خام را پخته کند. این چند بیت فردوسی وار، که در زیر می آورم، از سروده های آن روزگار و نمودار شور دانش طلبی نگارنده است:

دلم نامجویســــــت و دانش پذیر

به هر دانشــــی رهرو و یادگیر

کنــون زآرزو بر، بپـــیچد همی

هوای بلــــندی بســـــــیجد همی

تو ما را بدین ره یکی دست گیر

ممان تا شود مرد ازین کار سیر"

در خوان اول استاد به شرح خدمت سربازی می پردازد و به مناسبتی در همین خوان می خوانیم:

"... کشورهای جهان سوم، از بیگانگان می نالند که منابع طبیعی آنها را، به مکرو بیداد، از دستشان می ربایند. این کشورها به منابع روی زمینی خود، یعنی جوانان مستعد، کمتر توجّه می کنند:

دســـــترنج او به دست دیگران

ماهی رودش به شست دیگران

(اقبال)

در قرن بیستم، بسیاری از معاریف علوم ریاضی و فیزیک، ژرف ترین پژوهشهای خود را در سنین جوانی انجام داده اند. چه می توان کرد؟ راه دیگری در پیش نداشتم... به این ترتیب، در راه تحصیل معرفت، دو سال نقد عمرم پرداخته شد."

خوان دوم: صبوری و پژوهش

دانش پژوه جوان با شکیبایی همچنان در انتظار فرصت سفر دانشی است و چهار سال به تدریس و پژوهش می پردازد و پیش از آن که خوان اول درنوردیده شود، با فروتنی شرقی ولی با صراحت علمی می نویسد:

"... باید از آن روزگار خشنود باشم، چه بسیاری از شاگردان من، بعدها در دانش و هنر نام آور شدند و در دانشگاههای ایران و برون مرز به تدریس پرداختند. بعضی به دولت رسیدند؛ دیوانی بلندپایه و سفیر و وزیر و حتّی نخست وزیر شدند. پذیرش و ارج و مهر طلبگی ایشان در این سفر دراز دانشی، پشتیبان و یاور من بوده است. باری من هیچگاه به چشم معلمی و شاگردی به این بزرگان نگاه نکرده ام. فروتنی من بر مهر ایشان افزود. امّا به یاد ندارم که هنگام وزارت یا نخست وزیری هیچیک از این دوستان، با آنها مراوده و سخنی داشته [بوده] باشم:

دولــت فــقــر خدایــــــا به من ارزانی دار

کاین کرامت سبب حشمت و تمکین منست

                             (حافظ)

خوان سوم: گذرنامه

در این خوان که سخن از بیم و امید ها در راه  به دست آوردن گذرنامه است، باز به مناسبتی به یاد شور ونشاط روزگار جوانی می افتد و از نخستین تألیف خویش یاد می کند:

"... در سال 1321 کتاب راز آفرینش را، با برخورداری از چند منبع، که از انگلیسی به فارسی برگردانده شده بود، نوشتم و در سال 1322 به چاپ رسید. این کتاب فصل مشترکی بود میان نگرشهای فلسفی به کیهان اعظم و فیزیک قرن بیستم؛ یعنی گذر از اندیشه های جبری به سوی حساب احتمالات، به سوی اختیار و پیشتازان انفورماتیک. چون نگارش کتاب با ادب فارسی آمیخته شده بود، مورد توجه طبقات ممتاز حوزه و دانشگاه در آن زمان قرار گرفت...:

کلید گنج ســــــــعادت قبول اهل دلست

مباد آنکه در این نکته شکّ و ریب کند

(حافظ)

گمان دارم که این کتاب، جهت رهایی از خوان سوم سفر آمریکا، یعنی تهیّۀ گذرنامه، تا اندازه ای راهگشای من بود...". سیر در مسیر این خوان،  خواننده را به لطایف و ظرایفِ نگارش استاد می کشاند:

"... بازار روزنامه ها و خاطرات داغ شده بود. همه صحبت از خیانت و خطای دولتیان درسالهای گذشته می کردند. به یاد ندارم که کسی از دولتمردان راه معقول و رهنمونی برای مردم و آیندۀ ایران پیشنهاد کرده باشد. غالب این گونه پیشنهادها در جهان سوم، برای کاغذ برّاق و رادیوی بلند آوازه خوبست و بس." خوان چهارم ویزای امریکا و خوان پنجم سفری به ایران و هندوستان است.

خوان ششم، سی و هفت روز در دریا، در بخش دوم یاد شده که در سطور بالا، زیر عنوان نامه ای از کشتی، خواندیم و خوان هفتم، پذیرش در دانشگاه کلمبیا، به بخش ششم ارجاع شده است، .

بخش ششم: دورنمایی از پژوهشهای آغازین نگارنده، همکاری و همگامی با چند تن از مشاهیر.

این بخش به نخستین مطالعات علمی و فعالیتهای استاد اختصاص یافته و چون همه درخور مطالعه، اندیشه و آموزش است، گزیده ای از آن تهیه داشتن، دشوار است، مگر اینکه تمام بخش نقل شود. جوانان به ویژه  دلبستگان  علوم (ساینس) بهتر است این بخش را در خود کتاب به دقّت و مکرر بخوانند. عناوین فرعی، کنار صفحه در این بخش عبارت است از ورود به آمریکا، ورود به دانشگاه کلمبیا، مدل سازی فنّی و ریاضی، ارتباطات کامپیوتر و انترنت، تئوری انفورماسیون، و پژوهشهای نو و همکاری و همگامی با مشاهیر علوم مخابرات.

بخش هفتم: پژوهشگر شرقی در غربت غرب

نکته هایی از این بخش، بیشتر به این دلیل، نقل می شود تا آن گروه از جوانان دانشپژوه که تشنۀ آموزش هستند و دشواریهای زندگی کار را برآنان سخت و عرصه را تنگ می گیرد، از آزمونهای روزهای جوانی این دانشمند بزرگ الهام بگیرند:

" در سال 1950 در شهر واشنگتن در کاتولیک یونیورسیتی امریکا Catholic Univdersity of America   درسی در دانشکدۀ مهندسی می گفتم، با عنوان Operational Calculus  که در تئوریهای شبکۀ برق به کار می آمد. این درس، در دورۀ کارشناسی ارشد، تازه معمول شده بود و من چندان به آن احاطه نداشتم. زبان انگلیسی من هم کم توان بود. با این وصف، دانشجویان که بیشتر از مهندسان کارخانه ها و ادارات دولتی پایتخت  آمریکا بودند، از تدریس من ناخُشنود نبودند. آنها درک می کردند که من مرد دانشی و دانشگاهیم؛ اگر مطلبی را درست درنیابم، ریشه های آن را از منابع فن در می آورم و در جلسۀ بعد تاریکیها را روشن می کنم.

من بیشتر شایق بودم به کارهای پژوهشی در مراکز مهم علمی آمریکا بپردازم، ولی میسّر نمی شد. ویزای مهاجرت نداشتم ...و...

در همان ایام بخت یاری کرد؛ دو دانشمند معروف علوم برق در آمریکا، که به یقین از پایه گذاران نظریه های فن در قرن ما به شمار می آمدند، به یاری من برخاستند...این دو، رسالۀ دکتری مرا در دانشگاه پلی تکنیک نیویورک سرپرستی کرده بودند.

من چند ماه را در دلتنگی و نومیدی به سر می بردم، که روزی بدون اطلاع من نامه ای از این معاریف به دانشگاه معروف ام.آی.تی در بُستن نوشته شد. بعدها دریافتم که نامه در توصیف رسالۀ دکترای من جمله ای را در برداشت که آن اساتید کمتر به کار برده بودند.:

“Extraordinary Scientific Contribution”

نامه را به دو جا فرستاده بودند: به دانشگاه ام.آی.تی آمریکا و دانشگاه تهران. این بزرگان چنین اندیشیده بودند که این طلبۀ پژوهنده باید به وطنش برای احیای علوم مخابرات باز گردد، یا در یکی از پژوهشگاههای مهم آمریکا به کار تدریس و نوسازی پایه های شبکۀ برق و سیستم بپردازد...از دانشگاه موطنم هیچگاه خبری نرسید، ولی نامۀ دعوتی از دانشگاه بنام آمریکا، ام.آی.تی، به دستم رسید که از آغاز سال تحصیلی 1951م برای پژوهش و تدریس در دانشکدۀ برق وسیع آنجا مشغول به کار شوم. آدم نمی تواند دریابد که چگونه گاهی در حین نومیدی درها را به رویش می گشایند:

تیر پرّان بین  و ناپیـــدا کمان

جانها پیدا و پنهــــان جان جان

دست پنهان و قلم بین خط گذار

اسب در جولان و ناپیدا ســوار

(رومی)

بعضی از مشکلات آغاز کارم را در ام.آی.تی یادآور می شوم...

زبان انگلیسی را خوب نمی دانستم و هرگز درسی در مدرسه برای آن زبان نگرفته بودم. همسر و دو کودک داشتم. سومی هم از راه می رسید. نگهداری خردسالان، شب زنده داریهای علمی را گسسته تر و درازتر می کرد.  پول کم داشتم...اجازۀ کار و ورقۀ مهاجرت نداشتم...

معاریف دانشمندان آمریکا ریشۀ اروپایی و یا انگلیسی داشتند...حتی روشنفکران هم با فرهنگ شرقی من ناآشنا بودند و آن را تحویل نمی گرفتند و من که ارزش پشتوانۀ فرهنگی کشور خود را خوب می شناختم، سرم به آسانی به بارگاه کسی فرود نمی آمد و زبانم به ثنای هر پدیدۀ غربی گشاده نمی شد....

شبها تا دیرگاه از پی حل مسائل نو و حل نشدۀ شبکه های برق، سرم را به دیوار ناشناخته ها می کوفتم و در گردابهای جانکاه پژوهندگی غوطه می زدم. تنهایی معنوی و غربت، هزینه و گرفتاریهای خانواده ... و غم بی همزبانی جانفرسا بود. ادارۀ مهاجرت هم با ارسال نامه ها فشار می آورد که باید تا فلان تاریخ آمریکا را ترک کنی. این شعر حافظ را مکرر با شور می خواندم:

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم

جرس فریاد می دارد که بربنــــدید محملهــــا

... در آن سالها...هیولای غربت بتمام معنی همه جا سایه افکنده بود. در شهر و در خانه و در دانشگاه همزبانی نداشتم. گاهی شعر فریدون تَوَلّلی را که به دلسوزی در وصف دوست شاعرش مهدی حمیدی شیرازی گفته بود، به خاطر می آوردم:

بر او خانه زندان و کاشانه گور

عذابی که عیسی ِ مریم نداشــت

اگر شعرهای بلند فارسی... پناهگاه من نبود، از هم می پاشیدم:

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

پیوند عمر من نشــدی نظـم جانــفـــزای

نظـــمی به کامـــم اندر چون بادۀ لطیف

خطّی به دســتم اندر چون زلف دلربای

(مسعود سعد)

....

دفتردوم

بخش هشتم:چرا شاهنامه را دوست می دارم

این بخش یک تحلیل علمی – ادبیست که استاد در ارزشهای حماسۀ جاویدان شاهنامه نگاشته اند. در پایان بخش، به یکی دو مطلب در مورد زبان پرداخته اند که برخی از آن موارد را با هم می خوانیم:

[صد سال بیش از دوهزار سال]

"...اهل علم پیش بینی می کنند که آثار تغییرات صد سال آینده در دوران انفورماتیک بیش از آثار دگرگونیهای هزار یا دوهزار سال پیش تاریخ خواهد بود. نقشۀ جغرافیایی جهان به شدّت تغییر خواهد کرد. شتاب دگرگونگری دستگاههای کمونیکسیون و انفورماتیک و اینترنت به آسانی به کشورهای کهن فرصت نخواهد داد که واژه های نوساختۀ خود را پیاده کنند و رواج بدهند. جوانها و روشنفکران همه کشورها گوش و چشم و روان به دنیای صنعتی تندرو سپرده اند.

همان طور که بانکها و مؤسسات صنعتی و اقتصادی جهان درهم ادغام می شوند، انبوه کشورهای کوچک هم ناگزیر زیر چند پرچم معدود در می آیند، یا میان خود یک منشور یگانگی به کار می بندند.  چنانکه دیده ایم که کشورهای متحد در آمریکا و اروپا به تدریج پا گرفته اند؛ شتاب سیستمهای کامپیوتری این درهم آمیختگیها و ادغامها را تسریع می کند و صدها کشور و قبایل روی زمین نامها و نظامهای دیگر خواهند یافت. پریشانها مجموع می شوند:"آری به اتّفاق جهان می توان گرفت". در چنین جهانی که هم اکنون در افق دیده می شود، شاهکار استاد توس در کجا جای دارد؟ و دوستدارانش به کدام ابعاد توجّه بیشتر خواهند داشت. ... آیا زبان فارسی دستخوش آمیختگیِ اندک اندک با واژه های غربی، که از گلوی ماشینها و دستگاههای مخابرات بیرون می ریزند، نخواهد شد؟ آیا این روندها از شمار دوستداران تأکید بر زبان فارسی سره نخواهد کاست؟ آیا ادغام حکومتها و کشورها و گسترش قوانین ستیز با انترنت و دستگاههای اقتصادی نیرومند، دشوارتر از ستیز با واژه های تازی نیست و از تعصبهای مذهبی نسلهای آینده نخواهد کاست. آیا...

پاسخ دقیق و درست بر این پرسشها را کسی نمی داند. هرکس بر حسب فهم و وهم خود گمانی دارد.

به پندار نگارنده جهان سیستمهای کامپیوتری به سویی می رود که این تغییرات را محتمل جلوه می دهد. به زبان دیگر، بعید به نظرمی رسد که سازمانهای دنیای ما در مجموع به پریشانی روی بیاورند. مثلاً بانکها تجزیه شوند و دانشگاههای بزرگ به صورت انبوهی از مکتبخانه های کوچک در آیند. یا در داخل امریکا و اروپا هریک از استانها پرچم استقلال برافرازند. یا در صنایع اروپا اصطلاحات زبان فارسی، عربی و ترکی رواج یابد. در چنین جهانی که در پایان سدۀ بیست و یکم میلادی در حال تکوین است، آیا آثار هنری بزرگ، مانند شاهنامه، فراموش نخواهند شد؟ ... گمان می رود از تأکید دوستان شاهنامه بر بعضی از دیدها... کاسته شود. نسلهای آینده تعصّبهای مذهبی و نژادی و گذشته های دور را اندک اندک فراموش خواهند کرد. تعصبهای کهن جایشان را به تعصّبهای نو خواهند سپرد. مانند تعصّب در دانش، فن، آیین اقتصاد، نظام و باورهای اجتماعی، داشتن انواع گوناگون تشکیلات گسترده و مدیریت فراگیر. اما دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی و مذهبی، هرچه باشند، نمی توانند از شوق معرفت طلبی بشر بکاهند. ... ذهن جمال پرست و خلاّق آدمی تا آدم  زنده است ، دنبال زیبایی و جمال می گردد و در عصر سیستمهای کامپیوتری هم جامد ومرده نخواهد ماند:

هردم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با که گویم که درین پرده چها می بینـم

قانون جاذبۀ نیوتن زیباست و نیروی جمال آن اختیارات نژادی و زبانی و سرحدّی را خورد می کند و درهم می شکند. فرمول نیوتن تابع مرزها، زبانها، نیک و بد تازی و امریکایی و افریقایی و دعوای گبر و نصارا و مسلمان و نصارا نیست.

همچنین جمال شعر ناب فردوسی، مانند جهان بینی نیوتن ماندگار و جاوید است. سوهان زمان اندک اندک حواشی و زوائد سست پایه و بی مایۀ پیرایه های علم و ادب را فرو می ساید.

راند آن را که سست ارکان است

ماند آن را که سخت پیوند است

                       (امیری)....."

بخش نهم: وزیر مآل اندیش

داستان هجرت ابوالمظفر برغشی وزیر سامانیان است که از تاریخ بیهقی گرفته و به گونۀ زیبایی پرورده و آراسته شده است.

بخش دهم: قطره ای از دریا

متن سخنرانی استاد در دانشگاه کلمبیا در نیویورک(نیویارک) است.

[پایگاه آثار مولانای بلخ]

"...مثنوی مولانا کتابیست یکتا، به مثابۀ نردبان برای بَرشدن عاشقان معرفت و رهروان طریقت به آسمان کمال آدمیت؛ رهنمونی برای شکستن بتها و تعصّبها و رهایی از بندهای مادّی و پرواز در فضای آزادگی و مردمی...

... اگر از یکی از کهکشانهای دوردست، بی خبر از وجود تمدّنهای روی زمین، از ما بخواهند که دو کتاب...عرضه کنیم، از میان هزاران کتاب فارسی، شاهنامۀ استاد توس و مثنوی مولانا را می باید برگزید. خطوط اصلی سیمای فارسی زبانان را در این دو کتاب نقش بسته اند. ریشۀ بسیاری از شگردهای اخلاقی مانند مهر و کین و درگیریها، حکمتها و مثلها، گفت و شنودهای ویژۀ قوم پارسی زبان در این دو شاهکار به خوبی دیده می شود....

دید نافذ عالمانۀ مولانا، بی سبب و با سبب، لایه های پیچیدۀ روان آدمی را باز می کند و می کاود و دیده ها را به زبان شاعرانۀ برهنه، دلیرانه تشریح می کند. یعنی حرفهایش را بی محابا می زند...

مولانا نور شمس ها و چلبی ها را به چراغ خِرَد افلاطون و پور سینا ترجیح می دهد. می خواهد با بال عشق و جذبۀ عرفان به آسمان کمال پرواز کند...

...دو نکتۀ کوتاه در بارۀ نگرش مولانا به تمدّن دو قرن اخیر...

در این یک دو قرن دوران جامعۀ صنعتی و ماشینی، علم و تکنولوژی امکانات تازه در اختیار بشر گذاشته است و بعضی از کشورهای به اصطلاح پیشرفته، این ابزار نیرومند را برای به دست آوردن رفاه و فزونی مادّی بیکران و تصرّف بازارها و برتری دی هماوردیها به کار برده و می برند. همراه با بهبود آموزش وپرورش، بهداشت و رفاه تن، دشواریهای اجتماعی، مانند ازهم پاشیدن خانواده ها، آلودگی محیط، ناامنی، ناسازگاری و اختلاف طبقاتی به وجود می آید. چون پیشرفت سریع کاربرد ابزار تکنولوژی با ایستایی و آهسته روی فرهنگ اجتماعی ما نمی خواند، ناگزیر سعادت و سرخوشی روحانی و چگونگی فردای جامعه به زیر سؤال می رود.

نگرش مولانا، شرح این گرفتاری مادّی و فزونی طلبی را در یک بیت کوتاه پربار، خوب، بیان می کند، و نحوۀ مقابله، یعنی درمان درد را هم در یک مصراع می گنجاند. این خوشگویی و تمثیل، از نمونه های بی مانند اشارات خیال انگیز شاعرانه – عارفانۀ اوست:

آب در کشتی هلاک کشتی است

آب در بیرون کشتی پُشتی است

تاکید شاعر بزرگ و جهان بین ما، درسرکوفتن مادیات نیست؛ این ماییم که ندانسته بردۀ ابزار علم و تکنولوژی می شویم و نا آگاهانه [آب] را جهت هلاک کشتی وجود به کار می بریم...

در محافل تکنولوژی سالهاست که این مفهوم را اشاعه می دهند:

ملّتهایی که بر پردازش اطّلاعات اشراف یابند، کلیدهای رهبری دنیا در قرن بیست و یکم را به دست می آورند.... ملاحظه بفرمایید هفتصد سال پیش از آغاز تولّد تئوری انفورماسیون ( که این بنده نیز در موازین آن درسالهای 1950-1970 مشارکت داشته ام)  عارف روشن ضمیر و شاعرعالم ما چه می گوید:

جان نباشد جزخبـــــــر در آزمون

هرکه را افزون خبر، جانش فزون

جان ما از جان حیوان بیــــشــــتر

از چه؟ زانرو که فزون دارد خبــر

پس فزون از جان ما جـــان ملک

کو منزّه شد ز حسّ مشــــــــترک

وز ملک جان خـــــــــداوندان دل

باشد افزونــــــــــتر، تحیّر را بهل

اقتضای جان چو ایدل آگهیـــــست

هرکه آگه تر بود، جانش قویــست

... در مکتب مولانا عشق ومردمی بر تعصبها چیره می شودف دریا رنگها را می شوید، ناپاکی ها را غسل می دهد،  صخره ها را می مالد؛ چنانکه دیگر اختلافات صوری، سدّ راه رهروان طریقت نشود. آنگاه، دیگر شناسنامه ها مهر فرهنگی می پذیرند. به زبان مولانا:

گفتم"زکجایی تو؟" تسـخر زد و گفت:"ای جان

نیمـــیم ز ترکســــــتان، نیمیم ز فرغــــــــــــانه

نیــمیــــم ز آب و گل، نیــــمیـــــم ز جان و دل

نیمـــیم لب دریا، نیـــــمی همه دُردانــــــــــــــه"

گفتم که "رفیقی کن با من که منت خویشــــــــم"

گفتا که "بنشناســـــــــــــــم من خویش ز بیگانه

من بی دل و دســـــتارم، در خانۀ خمّـــــــــــــارم

یک سینه سـخن دارم، هین شـرح دهم یا نه؟"....

بخش یازدهم: دوقصیدۀ عارفانه

استاد دراین بخش به شرح عالمانه، عارفانه و ادیبانۀ دو قصیده، به ترتیب، از الهی قمشه ای و صفی علیشاه پرداخته است.

بخش دوازدهم: یک نامۀ خصوصی

این نامه در تابستان 1379 به یکی از دوستان نوشته شده

دفتر سوم- علم و عرفان

بخش سیزدهم: در پیرامون علم و عرفان

به مناسبت بزرگداشت عطّار و...

متن سخنرانی در دانشگاه کالیفرنیا، لس انجلس، سال 1374

بخش چهاردهم: در پیرامون علم و عرفان.

بخش پانزدهم: در مناظرۀ اصحاب علم و دین

گلچین مطالبی از مقالات بلند و علیای استاد در این بخشها کار آسانی نیست و همت می خواهد و دقت و توفیق درک و آموزش که همه سراسر گزیده و گلچین است

دفتر چهارم، سخنرانیهای استاد و دوستان است به مناسبتهای مختلف.

شهر اتاوا، 18 سپتامبر 2008 برابر با 29 شهریور/سنبله 1387

آصف فکرت 

دوست عزیزی که نام شریفشان را نمی دانم، محبت فرموده و نوشته اند که دانشگاه ام. آی. تی صحیح است، نه ام. آر. تی. که با تشکر از این دوست گرامی، متن تصحیح شد.

پنجشنبه ۲۸ شهريور ۱۳۸۷ ساعت ۱۹:۵۲