مردمان مشرق اسلامى، از بخارا تا سراسر خراسان بزرگ و افغانستان، از همان آغاز به خاندان و دودمان نبوت، ارادت و احترام خاصى داشته‌اند.
همزمان با تشرف مردمان این سرزمینها به آیین برگزیدۀ اسلام، گروههاى کثیرى از علویان و احفاد پیامبر بزرگوار به سرزمینهاى بخارا، سمرقند، خوارزم، ترمذ، بلخ، قندز، هرات و غزنین آمده رحل اقامت افکندند و از مقام و منزلتى والا نزد همگان برخوردار بوده‌اند.

پسر عمّ پیامبر اسلام در سمرقند
از خویشاوندان پیامبر صلى الله علیه وآله، نخست قثم بن عباس، پسر عم آن حضرت که به روایت‌ سیره‌‌نگاران، شباهت‌ بسیارى به حضرت داشت، در اواسط سده اول هجرى به خراسان آمد و در سمرقند درگذشت و یا به شهادت رسید.1تاریخ یعقوبى، 2/117 و237.
آرامگاه قثم ‌بن عباس در همه روزگاران زیارتگاه خاص و عام بوده و چون گروهى اعتقاد به زنده بودن و رجعت او داشته‌‌اند، به «شاه زنده» معروف شده است. بناى آرامگاه شاه ‌زنده که معماران خراسانى در اعصار مختلف از روى ارادت به تعمیر و اضافات آن همت گماشته‌اند، امروز یکى از زیباترین و باشکوه‌‌ترین آثار باستانى اسلامى در سمرقند - جمهورى ازبکستان - است.
مؤمنان سمرقند معتقدند که ثواب زیارت قثم بن عباس با ثواب یک حج پیاده برابر است.2تاریخ بخارا، 240 (تعلیقات).

ابوخالد کابلى صحابى ائمه ‌علیهم ‌السلام
در بررسى پیشینۀ تولاى مردمان این سرزمین به اهل بیت پیامبر به نکته جالبى برمى‌خوریم و آن این که یکى از متقدمین ارادتمندان و مشتاقان اهل بیت علیهم‌ السلام در سدۀ اول هجرى از سرزمین کابل برخاسته است. او ابوخالد وردان کابلى است. ابوخالد کابلى خدمت و مصاحبت امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دریافته و روزگارى نیز در خدمت محمد حنفیه به سر برده و معتقد به امامت وى بوده است.
ابوخالد کابلى حقیقت امامت على‌ بن حسین علیه السلام را از محمد حنفیه دریافت و به خدمت ایشان شتافت و ملازمت آن حضرت را برگزید و در شمار اصحاب معتمد و خاص درآمد و محب معتقد و مخلص امام گشت.
موارد متعددى از دلایل امامت‌ حضرت سجاد علیه ‌السلام در مآخذ امامیه آمده است که یا راوى آنها ابوخالد کابلى است و یا در رخدادهاى یاد شده شخصاً حضور و شرکت داشته است. در حق این کابلى نیکفرجام، از امام جعفر صادق‌ علیه السلام روایت کرده‌اند که پس از شهادت امام حسین‌ علیه ‌السلام مردمان جز سه تن از عقاید خویش برگشتند، و آن سه تن ابوخالد کابلى، یحیى‌ بن‌ ام طویل و جبیر بن مطعم بودند که دیگران به آنان پیوستند و شمار معتقدان فزونى گرفت.
ابوخالد را در شمار پنج تن از شیعیان امام على ‌بن حسین زین ‌العابدین‌ علیه السلام نام برده‌اند. و به روایت ابن ‌شهرآشوب ابوخالد کابلى در روزگار امامت آن حضرت براى دیدار مادر خویش به کابل سفر کرده است.3اختیار معرفة ‌الرجال، 115؛ کتاب الرجال برقى 8؛ رجال ابن داوود(ع)39؛ مناقب العلماء ابن‌شهرآشوب‌145؛ نیز دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل «ابوخالد کابلى‌».

حمایت خراسانیان از علویان در برابر عباسیان
هنگامى که امویان بر ممالک اسلامى حکومت داشتند، مردمان خراسان و مشرق اسلامى از آل پیغمبر حمایت مى‌کردند و نهضت ابومسلم خراسانى در نیمۀ نخست‌ سدۀ دوم هجرى بر همین فکر بنیاد یافته بود. با آن که سلطۀ امویان به سعى خراسانیان دوستدار آل پیمبر صلى الله علیه وآله از میان رفت، ولى خلفاى عباسى، علویان را رقیب خویش شمرده، به آزار و اذیت آنان پرداختند؛ تا این که بسیارى از علویان و رجال آل پیمبر صلى الله علیه وآله به خراسان آمدند تا در حمایت ‌خراسانیانٍ هواخواه آل محمد صلى الله علیه وآله درامان باشند.4 هزاره شیخ طوسى 88 (مقاله استاد حبیبى).

ابوحنیفه کابلى و علویان
امام ابوحنیفه نعمان‌ بن ثابت، صاحب مذهب حنفى، که از مردمان کابل بود، نیز از علویان در برابر عباسیان حمایت مى کرد. او به تایید قیام محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم علوى پرداخت و بیعت عباسیان را مکروه شمرد؛ تا این که منصور خلیفه عباسى او را از کوفه به بغداد فراخواند و پس از پانزده روز او را به زهر بکشت.
از ابن حماد - نوادۀ ابوحنیفه - نقل کرده‌اند که امیرالمؤمنین على‌ علیه ‌السلام در حق جد ابوحنیفه و دودمانش دعاى خیر فرمود.5الفهرست 374 (هامش).
مذهب حنفى، به زودى در خراسان و ماوراءالنّهر رواج کامل یافت و بلخ، یکى از مراکز فقه حنفى گردید؛ ولى چون حنفیان قدیم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نخستین مبدأ فیوض نبوى و قدوه علم مى‌دانستند و سرچشمه فقه و تصوف صوفیان از آن منبع زلال جوشیده بود، به رجال آل محمد صلى الله علیه وآله و اصحاب ایشان ارادتى تمام داشته‌‌اند.

إِنِّی رَضِیتُ عَلِیا قُدْوَةً عِلْمًا
کمَا رَضِیتُ عَتِیقًا صَاحِبَ الْغَارِ

اختلاف أمتي رحمة
به گفتۀ شادروان استاد عبدالحىّ حبیبى، دانشمند فقید افغان، با وابستگى و پیوندى که ابوحنیفه و یاران و پیروان او با قدوۀ علم، امیرالمؤمنین على‌ علیه السلام و دیگر ائمه ‌علیهم ‌السلام داشته‌اند، اختلافات فقهى و اخبارى میان مذاهب حنفى و امامیه را از مقولۀ «اختلاف أمتي رحمة‌» مى‌‌شمرده‌اند و دودمانها و رجال آل پیمبر صلى الله علیه وآله و علماى امامیه در سرتاسر خراسان و ماوراءالنّهر همواره در کمال عزت و احترام زیسته‌اند و مراقد آنان هم در بلخ و هرات و جوزجان و دیگر بلاد زیارتگاه مردم است.6 هزاره شیخ طوسى‌83.
یکى از علویانى که در سدۀ دوم هجرى رهسپار مشرق عالم اسلامى شد، عبدالله اشتر علوى فرزند محمد نفس زکیه بود که پدرش بر منصور عباسى خروج کرده بود. والى سند – عمر بن حفص عتکى - که به تشیع گرایش داشت، در147ق/764م مقدم این بزرگزادۀ علوى را گرامى شمرد، ولى عبدالله در 151ق/768م در نبرد با هشام‌ بن‌ عمر تغلبى کشته شد. 7افغانستان بعد از اسلام 872.
در پیرامون 200ق/815م پیوستگى روحى وعقیدتى مردم خراسان با آل پیامبر به درجه‌اى رسیده بود که در رمضان 201ق/816م مأمون خلیفۀ عباسى ناچار شد براى جلب رضاى خراسانیان، امام على‌ بن موسى‌ الرضا علیه السلام را به ولایتعهدى خویش برگزیند و مردم خراسان آن قدر بر پیرامون امام گرد آمدند که مأمون در هراس افتاد و آن حضرت را مسموم ساخت.8 تاریخ الإسلام السیاسي 2/163؛ افغانستان بعد از اسلام 872.

تألیف «من لا یحضره الفقیه‌» در بلخ
درخور یادآوری است که در سدۀ چهارم هجرى، طرح تألیف یکى از جوامع اربعۀ مشهور امامیه که مدار استنباط احکام شرعى در این مذهب است، در بلخ ریخته شد. شیخ صدوق مؤلف کتاب «من لایحضره الفقیه‌»، در مقدّمۀ این کتاب مى‌‌نویسد که چون در ایلاق بلخ به دیدار سید ابوعبدالله محمد بن حسن علوى معروف به نعمه رسید، سید سخن از «من لا یحضره الطبیب‌» محمد بن زکریاى رازى به میان آورد و از شیخ صدوق خواست تا کتابى جامع در احکام دین تألیف کند و آن را «من لا یحضره الفقیه‌» نام نهد. شیخ صدوق تألیف «من لا یحضر» را در بلخ آغاز کرد و هم در بلخ آن را به پایان رسانید.
وجود آن همه منابع و مآخذ و اسناد در حدیث و فقه امامیه، در بلخ سده چهارم، که براى شیخ صدوق امکان تألیف چنین اثر عظیمى را فراهم ساخته قابل توجه است.9 کتاب من لایحضره الفقیه، مقدمه؛ الذریعة، ذیل من لا یحضره الفقیه؛ مرحوم استاد حبیبى نیز به این تألیف و ماجراى آن اشاره کرده است، هزاره شیخ طوسى. اجازۀ شیخ صدوق به سید نعمه علوى که در یکى از نسخه‌‌هاى خطى «من لا یحضر» به نظر رسیده توقف شیخ را در حدود چهار سال یا بیشتر در بلخ مسلم مى‌سازد.
در همان عصر در بلخ فقیهى بود که به ابوحنیفۀ صغیر شهرت یافته بود. او ابوجعفر محمد هندوانى بود. از او نقل کرده‌اند که در آغاز اشتغال به درس و تعلیم از ناتوانى در فهم مسایل در رنج‌ بود، تا شبى امیرالمؤمنین على علیه السلام را در خواب دید که دو انگشت مبارک در دهان او نهاد و تا به کام رسانید و آن گاه دعا گفت. ابوجعفر مى‌گفت که بر این رؤیا سالى تمام نگذشت که «تمّ لي ما تمّ‌ّ».10 فضایل بلخ‌363. شاگرد فقیه هندوانى، ابو لیث‌ سمرقندى، فقیه حنفى و عالم کثیر التألیف که او نیز در بلخ مى‌‌زیست در تألیفات خویش مکرر به روایت احادیث و ادعیه از ائمه و ذکر سجایاى امیرالمؤمنین على علیه ‌السلام و دیگر ائمۀ امامیه بخصوص امام حسن ‌بن على‌ علیه السلام، امام على‌ بن حسین‌ علیه ‌السلام و امام جعفر صادق‌ علیه ‌السلام پرداخته و ارادت مخلصانۀ خویش را به آن بزرگواران اظهار داشته است. نمونه‌‌هایى از این مقتبسات را مى‌‌توان مخصوصاً در دو کتاب «تنبیه‌ الغافلین‌» و «بستان العارفین‌» او دید.11 دایرة ‌المعارف بزرگ اسلامى، ذیل «ابولیث سمرقندى‌»؛ بستان العارفین و تنبیه الغافلین، صفحات مختلف.

عالمان امامی سمرقندى
محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشى، صاحب رجال معروف و محمد بن مسعود عیاشى فقیه و مفسر صاحب تفسیر معروف عیاشى، هر دو از عالمان بزرگ امامیه در سده چهارم هجرى و از پرورش‌یافتگان سمرقند بودند.12رجال النجاشي 350، 372؛ هزارۀ شیخ طوسى‌86.

علویان در روزگار غزنویان و سلاجقه
در روزگار غزنویان و سلاجقه نیز علویان خراسان و صدور و نقباء آنان جاه و جلال خاص و نفوذ فراوان و دست گشاده داشته‌اند.
غزنویان، خاصه سلطان محمود، در حالى که مى‌کوشیدند تا خلفاى عباسى را از خود راضى و خشنود نگهدارند، در عین حال نمى‌خواستند علویان و پیروان امامیۀ خراسان را - که رعایاى ایشان بودند - آزرده خاطر سازند.
در سال‌403ق هنگامى که تاهرتى رسول الحکیم - خلیفه فاطمى مصر - به دربار سلطان محمود آمد، به روایت گردیزى، سلطان
«مر آن رسول را پیش خود نگذاشت و بفرمود تا او را به حسن‌ بن طاهر بن مسلم علوى سپردند و حسن تاهرتى را به دست‌ خویش گردن زد»13 زین الأخبار 181..


آرامگاه یحیى بن زید در سرپل خراسان
بناى آرامگاه و کتیبۀ مرقد یحیى‌ بن زید بن على‌ بن حسین‌ علیه السلام که در 125ق به شهادت رسید، در شهر «سرپل‌» در شمال افغانستان واقع و از ابنیۀ روزگار غزنویان است. بر کتیبۀ این آرامگاه نام جمعى از شیعیان اهل بیت علیهم‌ السلام دیده مى‌شود و به دنبال مسلم و نصر بن سیار و ولید عبارت «لعن ...» آمده است. به قول مرحوم استاد عبدالحى حبیبى:
با آن که این آرامگاه در کانون حنفیان بلخ واقع شده بود و تلعین امویان در بین حنفیان جواز نداشت، ولى بنا بر احترام این شخصیت مظلوم آل محمد صلى الله علیه وآله، کتیبه تا کنون بر همان حالت قدیم باقى مانده است.14مقالۀ استاد عبدالحى حبیبى در «هزارۀ شیخ طوسى‌».


نقل جنازۀ دبیر از غزنى به مشهد مقدس
نمونۀ دیگرى از تولاى رجال والا مقام دربار غزنه به دودمان پیامبر صلى الله علیه وآله وصیت عراقى دبیر است. ابوالحسن عراقى دبیر که از درباریان عالی رتبۀ دربار غزنه بود و در 429ق در غزنه درگذشت، با وجود بعد مسافت و دشواری‌هاى موجود در آن زمان، وصیت کرد که تابوتش را به مشهد امام على بن موسى‌ الرضا علیه السلام نقل بدهند. او کاریز مشهد مقدس را که خشک شده بود، بازسازى و روان کرد و کاروانسرایى برآورد و دیهى سبُک خراج بر کاروانسرا و کاریز وقف کرده بود.15تاریخ بیهقى، چاپ خلیل رهبر، 870.

برخى از مداحان آل پیمبر صلى الله علیه وآله در سده چهارم و پس از آن و مدح علویان
کسائى مروزى شاعر والامقام سده چهارم زیباترین و سوزناکترین مرثیه‌‌هاى سید الشهدا را از آن روزگار به یادگار گذاشته است. او در قصیدۀ بلند بالایى مى‌گوید:

دست از جهان بشویم، عز و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفى را، فرزند مرتضى را
مقتول کربلا را، تازه کنم تولا
آن نازش محمد، پیغمبر مؤبّد
آن سید ممجّد، شمع و چراغ دنیا
آن میر سر بریده، در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا16 کسائى مروزى، زندگى و اندیشه او59-67.


اکنون که از سخنسراى مرو یاد کردیم، بیجا نیست که از فرزند فرغانه شاعر حنفى مذهب سدۀ هفتم هجرى سیف فرغانى هم سخنى بگوییم؛ سیف فرغانى در قصیدۀ دلنشینى در مرثیۀ شهیدان کربلا مى‌گوید:

اى قوم در این عزا بگریید
بر کشتۀ کربلا بگریید
با این دل مرده خنده تا چند؟
امروز در این عزا بگریید
فرزند رسول را بکشتند
از بهر خداى را بگریید
از خون جگر سرشک سازید
بهر دل مصطفى بگریید... 17 دیوان سیف فرغانى‌176-177.


ادیب صابر ترمذى (منسوب به ترمذ بر کرانۀ آمو)، شاعر والامقام سدۀ ششم هجرى، قصاید متعدّدى در مدح صدر اجلّ تاج المعالى سید مجدالدّین ابوالقاسم على بن جعفر موسوى علوى رئیس خراسان گفته است که در دیوان او درج و موجود است. قصاید موجود ادیب صابر ترمذى در ستایش این صدر سادات و علوى رفیع مقدار چندین برابر مدایح او در حقّ سلطان بزرگ روزگارش - سنجر - است. از مدایح ادیب صابر درمى‌یابیم که چگونه رئیس علویان خراسان در مقام و منزلت و داد و دهش با سنجر برابرى مى‌کرده و گاه از او فراتر مى‌‌رفته است. صابر در قصیده‌‌اى این سید علوى را چنین می‌ستاید:

...اسلام ‌رابه‌ مرتبت ‌فتح‌ مکه‌‌اى
انصاف ‌رابه‌ منزلت روز محشرى
گر شرق و غرب ملک شهنشاه سنجر است
زین ملک اختیار شهنشاه سنجرى
هر چند نیست لشکر سلطان عددپذیر
تو میزبان و معطى سلطان و لشکرى...
گر عنصرى ز نعمت محمود نام یافت
آن یافتم ز تو که ز محمود عنصرى...18 دیوان ادیب صابر ترمذى 114-116.


در قصیدۀ دیگرى می‌گوید:

سبط رسول، سید مشرق که ذات او
فهرست فخر آدم و حوا شود همى19همان، 72-73.


در قصیده دیگرى گفته است:

سفینه‌یْ نوح، آلِ مصطفایند
تو صدر و بدرِ آن فرخنده آلى


یا:

وارثِ جعفرِ صادق، علی بن جعفر
آن که صد شاه سزد نائب یک جعفرِ او
آن خداوند که حیدر دل و زهرا نسب است
شیعت‌ حیدر و زهرا همه خدمتگر او
در معالى و معانى چه طمع دارى از آنک؟
على و فاطمه باشد پدر و مادر او


دیگر شاعران آن روزگار از جمله انورى، معزى و مسعود سعد نیز این خانواده را مدح گفته‌‌اند. این مدحها نشان دهندۀ عزت و احترام علویان و پیروان امامیه در خراسان است.

در روزگار تیمورى
اقبال تیموریان و رجال دربار هرات به علویان و تولّی و ارادتشان به دودمان پیامبر بزرگوار، بسیار روشن و مستغنى از شرح و تفصیل است. دانشمندانى چون امیر جمال‌ الدین عطاء الله حسینى و چند تن دیگر از خاندان او در خراسان از نفوذ فوق‌ العاده‌‌اى برخوردار بوده‌اند.
اشعار مولانا نورالدین عبدالرحمن جامى (898 ق) در مدح امام على‌ علیه ‌السلام، و اولاد و احفاد آن حضرت، از زیباترین نمونه‌هاى مناقب ائمۀ امامیه است:
جامى قصیدۀ بلندبالایى در ستایش امیرالمؤمنین على‌ علیه ‌السلام دارد، با این مطلع:

أصبحتُ زائراً لَكَ یا شحنةَ النّجف
بهر نثار مقدم تو نقدِ جان به کف


و از زیارت مرقد مطهّر سید الشهدا علیه السلام چنین یاد مى‌کند:

کردم ز دیده پاى، سوى مرقد حسین
هست‌ این سفر به ‌مذهب‌ عشاق فرض عین
خدّام مرقدش به سرم گر نهند پاى
حقا که‌ بگذرد سرم از فرقِ فرقدین
از قاف تا به قاف پر است از کرامتش
آن به که فتنه‌جوى کند ترکِ ‌شید و شین...


قصیدۀ جامى در مدح امام على‌ بن موسی الرّضا علیه ‌السلام نیز بسیار دلنشین است:

سلامٌ على آل طاها ویاسین
سلامٌ على آلِ خیرِ النبیّین
سلامٌ على رَوضَةٍ حَلَّ فیها
إمامٌ یُباهي بِهِ المُلكُ وَالدّین
امامِ بحق شاهِ مطلق که آمد
حریمِ درش قبله‌گاه سلاطین
علىّ‌ بن موسى الرضا، کز خدایش
رضا شد لقب، چون‌ رضا بودش آیین
پى عطر، روبند، حورانِ جنّت
غبارِ درش را به گیسوى مشکین
اگر خواهى ‌آرى ‌به‌ کف دامن او
برو دامن از هر چه جز اوست‌ برچین...20 دیوان جامى.


نیز در ستایش امام سجاد علیه ‌السلام و مناظره فرزدق با هشام بن عبدالملک اموى در مثنوى با مطلع:

پورِ عبدالملک به نام هشام
در حرم بود با اهالىِ شام


داد سخن داده است. او در این مثنوى، در ستایش امام زین العابدین و معرفت مقام حضرت می‌گوید:

آن کس است این که مکه و بطحا
زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن و حطیم
ناودان و مقام ابراهیم
مروه، مسعى، صفا، حجر، عرفات
طیبه و کوفه، کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او واقف
به علوِّ مقام او عارف
قُرّة العین سید الشّهداست
غنچۀ شاخ دوحۀ زهراست
میوۀ باغ احمد مختار
لالۀ راغ حیدر کرّار


جامى در آخر این داستان مى‌گوید:

مادح اهل بیت در معنى
مدحت ‌خویشتن کند، یعنى:
مؤمنم، موقنم، خداى‌شناس
وز خدایم بود امید و هراس...
دوستدار رسول و آل ویَم
دشمن خصم بد خصال ویَم...


این مثنوى و داستان، طولانى است که بیتى چند ازآن بر طریق اشارت نقل شد.21 هفت اورنگ، سلسلة ‌الذهب 141-145.

اصطلاح روضه خوانی
جالب است که مى‌بینیم اصطلاح «روضه‌خوانی»، پیش از روزگار صفویان، و در هرات، در روزگار سلطان‌ حسین بایقرا به میان آمد. ملا حسین واعظ کاشفى سبزوارى کتاب «روضة ‌الشهداء» را در بیان وقایع عاشورا تألیف کرد. این کتاب را در مجالس مى‌خواندند و استماع مى‌کردند و بر مظلومیت ‌شهیدان کربلا اشک مى‌ریختند و این طریقت مذهب خاصى نبود بلکه مجالس عام بود. همین مجالس را «روضه‌خوانى‌» نامیدند، یعنی مجلس خواندن کتاب روضة الشهدا، و این اصطلاح به تدریج عمومیت‌ یافت.22روضة ‌الشهداء مکرر چاپ شده؛ نیز نگاه کنید به الذریعة، ذیل روضة الشهداء.
آورده‌اند که سلطان‌ حسین بایقرا ( - 912ق) پادشاه تیمورى خراسان گرایش خاصّى به ائمّه و اهل بیت‌ علیهم ‌السلام داشت، چنان که به سید على بن عابد واعظ قاینى مقیم هرات دستور داد که نامهاى ائمه امامیه را در خطبه یاد کند.23بهارستان آیتى 220؛ الذّریعة، ذیل دیوان واعظ قاینى.

علاقۀ علماى کابلى در سده 11ق به اجتهاد
شیخ مهذب ‌الدین احمد بن عبدالرضاى بصرى عالم امامى که تألیفات متعدّدى در کلام، اصول، رجال، حدیث و فقه دارد، کتاب «عمدة ‌الاعتماد في کیفیة الاجتهاد» را در 1080ق در کابل و «التحفة النجفیة‌» را در قندهار تألیف کرده و در مقدمۀ «عمدة ‌الاعتماد» یاد کرده که آن کتاب را به خواهش بعضى از مردمان کابل تالیف کرده است.24الذّریعة، ذیل «عمدة الاعتماد» و چند کتاب دیگر؛ دایرة ‌المعارف بزرگ اسلامى ذیل «احمد بن عبدالرضا» به قلم نگارنده.

زائران امیرالمؤمنین علیه ‌السلام در بلخ
در عصر حاضر، همچون قرون ماضیه، تربت منتسب به شیر یزدان، سخى، شاه مردان، امام على‌ علیه السلام در مزار شریف، مرکز ام البلاد بلخ، از جلال و شکوه خاصى برخوردار و زیارتگاه و مطاف و ملجأ و دار الشفاى خاص و عام است. و شاهد صادقى است بر محبت و ارادت مسلمانان این بوم و بر به آن بزرگوار. زائران مزار شریف نه تنها مردمان داخل کشورند، بلکه از ماوراءالنّهر، هند و دیگر کشورها نیز به آن حریم محترم روى مى‌آورند. جامى در حدود شش قرن پیش در باب مزار شریف فرموده است:

گویند که مرتضى على در نجف است
در بلخ بیا ببین که بیت‌ الشرف است
جامى نه عدن گوى، نه بین‌ الجبلین
خورشید یکى و نور آن هر طرف است


و این ابیات ابوالمعانى عبدالقادر بیدل زبانزد اهل حال و صاحبدلان و معرفت آشنایان آن دیار است:

کدامین‌ شیر یزدان؟‌ مرتضى آن سرور کامل
که مى‌‌خوانند مردانِ‌ حقیقت ‌شاهِ مردانش
لب ‌بُت،‌ گر به ‌تصدیق ‌ولایش ‌«یا على‌» گوید
به نورى آشنا گردد که آرد کعبه ایمانش


علَم مبارک این مزارِ فیض آثار، بر طبق سنت دیرینه، هر سال در روز نوروز در صحن مزار برافراشته مى‌شود و تا چهل روز برافراشته است و هر روز هزاران مشتاق مخلص و بیمار و نیازمند به آن درگاه مى‌شتابند و هر سال گروهى بیمار شفا مى‌‌یابند و بسا نیازمندان که به مقصد مى‌‌رسند.
نظیر همین مراسم در مزار سخى در کابل، مزار یحیى بن زید در سرپل، مزار امام صاحب در قندز، مزار سید جعفر مجرد در اوپیان شریف (یا هوفیان) پروان، مزار سید ناصر علوى (ناصر خسرو) در یمگان بدخشان و چند جاى دیگر برگزار مى‌‌گردد.
مزارات امامزاده عبدالله‌ بن جعفر طیار و قاسم بن جعفر صادق‌ علیه السلام و عبدالواحد حسنى شهید، والد امامزاده عبدالعظیم، در هرات داراى ابنیۀ باشکوه باستانى و زیارتگاه خراسانیان است.
در پایان این مقال مختصر، که اندکى از بسیار به عرض رسید، خاطرنشان مى‌گردد که مسلمانان سرزمینهاى مشرق اسلامى که امروز کشورهاى افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و جز آنها را در بر می‌گیرد، به هر مذهب و طریقتى که پابند بوده‌اند، محبت و دوستى دودمان و خاندان رسول ‌الله را همیشه با خود داشته‌‌اند و همه مذاهب و طرایق این سرزمینها در کمال یگانگى و اخوت با هم مى‌زیسته‌اند و اگر گاهى خللى پیش آمده و مشکلى و نفاقى در میان افکنده شده و آتشى برافروخته گشته، از جانب دشمنان و به دست عوامل اجانب و استعمار و در جهت تضعیف این ملّتها بوده است. در چنین موارد هم غالباً الفت و یگانگى این مردمان دست‌ بالا را داشته که خاک حسرت بر دیده دشمنان افکنده‌اند و این نداى مقدس به فریادشان رسیده است که: ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرّقوا﴾.

۱. تاریخ یعقوبى، ۲/۱۱۷ و۲۳۷.
۲. تاریخ بخارا، ۲۴۰ (تعلیقات).
۳. اختیار معرفة ‌الرجال، ۱۱۵؛ کتاب الرجال برقى ۸؛ رجال ابن داوود(ع)۳۹؛ مناقب العلماء ابن‌شهرآشوب‌۱۴۵؛ نیز دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل «ابوخالد کابلى‌».
۴. هزاره شیخ طوسى ۸۸ (مقاله استاد حبیبى).
۵. الفهرست ۳۷۴ (هامش).
۶. هزاره شیخ طوسى‌۸۳.
۷. افغانستان بعد از اسلام ۸۷۲.
۸. تاریخ الإسلام السیاسي ۲/۱۶۳؛ افغانستان بعد از اسلام ۸۷۲.
۹. کتاب من لایحضره الفقیه، مقدمه؛ الذریعة، ذیل من لا یحضره الفقیه؛ مرحوم استاد حبیبى نیز به این تألیف و ماجراى آن اشاره کرده است، هزاره شیخ طوسى.
۱۰. فضایل بلخ‌۳۶۳.
۱۱. دایرة ‌المعارف بزرگ اسلامى، ذیل «ابولیث سمرقندى‌»؛ بستان العارفین و تنبیه الغافلین، صفحات مختلف.
۱۲. رجال النجاشي ۳۵۰، ۳۷۲؛ هزارۀ شیخ طوسى‌۸۶.
۱۳. زین الأخبار ۱۸۱.
۱۴. مقالۀ استاد عبدالحى حبیبى در «هزارۀ شیخ طوسى‌».
۱۵. تاریخ بیهقى، چاپ خلیل رهبر، ۸۷۰.
۱۶. کسائى مروزى، زندگى و اندیشه او۵۹-۶۷.
۱۷. دیوان سیف فرغانى‌۱۷۶-۱۷۷.
۱۸. دیوان ادیب صابر ترمذى ۱۱۴-۱۱۶.
۱۹. همان، ۷۲-۷۳.
۲۰. دیوان جامى.
۲۱. هفت اورنگ، سلسلة ‌الذهب ۱۴۱-۱۴۵.
۲۲. روضة ‌الشهداء مکرر چاپ شده؛ نیز نگاه کنید به الذریعة، ذیل روضة الشهداء.
۲۳. بهارستان آیتى ۲۲۰؛ الذّریعة، ذیل دیوان واعظ قاینى.
۲۴. الذّریعة، ذیل «عمدة الاعتماد» و چند کتاب دیگر؛ دایرة ‌المعارف بزرگ اسلامى ذیل «احمد بن عبدالرضا» به قلم نگارنده.
پنجشنبه ۲ دي ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۲۵