موضوعات
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۵۲۵٫۲۲۹ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۷ نفر
تعداد یادداشت ها : ۱۱۴
بازدید از این یادداشت : ۳٫۱۴۹

پر بازدیدترین یادداشت ها :

 

صبح نـــــــشـــا بــور*  

به  اســتاد شــفـیـعی کــدکـنی

که مجموعهء دلنشین و گرانسنگ

هزارء دوم آهوی کوهی را  به گویندهء این سطور مرحمت فرموده اند

 

بزرگا! دوستا! دانشورا! پاینده باشی

چنان کان پاکدل مرد  خراسانی دعا می کرد یاران را:

الهی زنده باشی!

*** 

مدامت باد طبع اندر شکرریزی

همیشت آستین جود زیب  شکّرآویزی

که از گنجینۀ  دُرِ دری-

هزارۀ دوّمِ آهوی کوهی

دل افسرده شادان شد

و فانوس خیالم بار دیگر پرتو افشان شد

***  

شنیدم من  ز  نای  آهوی کوهی غریو شــیر

و از پیشانی  او پرتوِ خورشید را دیدم

نمی گویم سخنهای تو را از دیگران بهتر – و لیکن خوب – فهمیدم

صریر خامه ات سرّ دلم را فاش گفت و نغز بشنیدم

***

بنال ای دوست، خاموشانه خوش نالیدنت نازم

بر اوج شعر نغز پارسی  بالیدنت نازم

***

تو می نالی و من آزردۀ  دردم

تو داری از زمستان قصّه،  من افســـردۀ  این پهنۀ  توفانی و سردم

تو از آلاله می گویی و من غلتیده  در خونم

تو از زنجیر می گویی و من پابستۀ  زندان هارونم

سرشک خویش می بینم که می لغزد ز چشم  تو

دل آزرده ام آرام می گیرد ز خشم تو

*** 

من و تو هر کجا بودیم و اکنون هرکجا هستیم

اگر نزدیک و گر دوریم

غریبیم  و به یک  دستور مهجوریم

گر از شام هری بودیم،  یا از صبح نیشـــــــابور

گریزان از شــبیـــم و تشـــنۀ  نوریم.

 

تهران،  24  مهر    1379-  آصف فکرت

نقل از مجلهء  بخارا 

 

سه شنبه ۶ تير ۱۳۸۵ ساعت ۳:۳۴
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت